در حالی که مشغول جمع آوری اتاقم بودم . نوشته هایی بی تاریخ را پیدا کردم مال همین امسال است ولی دقیقا چه ماهی بخاطر ندارم .
سبک این نوشته ام با تمام نوشته هایم فرق می کنه  ؛ گفتم بگذارمش اینجا ؛
تا دیوانه اینجوری را هم بینید .

می خواهم چند خط برایت بنویسم . نوشته هایت را خواندم .
غرق در افکارت می شوم با تو پرواز می کنم .
حالم امروز عجیب است . ملتهب هستم . شب مهمانی دعوت دارم و نمی خواهم بروم .
می خواهم در اتاقم بمانم و تنها باشم . می خواهم فکر کنم ؛ بخوانم و بنویسم .
حالم خوب نیست .
دیشب صدایت غم داشت دلم برایت به ضربه افتاد .
دیروز دلم برایت تنگ شده بود و سخت تنگ شده بود .
صبح که از خواب بلند شدم . صدای باران می آمد .
چندین شب است باز در اتاق پشت بام می خوابم .
صدای باران در اینجا نزدیک تر است ؛ از ناودان درست در کنارم می ریزد .
باران مرا به یاد محبت های تو می اندازد ؛ به یاد پاکی تو .
باران می آید و من می دانم تو در آن محو شده ای و اگر من خودم را به بارن برسانم
من هم با تو هستم .
این روزها بارانی است و من روزهای بارانی را به خاطر با تو بودن دوست دارم .
می روم ولی ای کاش ...
نظرات 33 + ارسال نظر
مسافر هتل کالیفرنیا سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:44 http://sokote-marg.blogsky.com

خیلی خوشگل نوشته بودی
دیگه من چی بگم
مطلب بستن روزنامه ها هم خیلی جالب بود
موفق باشی

جاوا برای شما سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:54 http://java4u.blogsky.com

سلام دوست عزیز.
متن جالبی بود .
خوش حال میشم به جاوا برای شما سر بزنید .
موفق و پیروز باشید.

سه تار سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:01 http://www.3tar.blogsky.com

فکر روشنی دارین .
جای خوشحالیه
به ما هم سری بزن.

مینا آلبالو سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:50 http://www.mina-albalooo.blogsky.com

مث همیشه قشنگ بود...
تا حالا هزار بار برای پست های قدیمی ت کامنت گذاشتم ولی میبینم که یکی شون هم نرسیده.
سر هم که نمی زنی . قبول نیست

نو نو سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:10 http://beheshteminoo.blogsky.com

این روزا همه غمگینن!دیوانه عزیز برای فرستادن عکس اول یه عکس ازwebshot) copy)میکنی،بعد توی blogsky) paste ).

ابی سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:19 http://3line.blogspot.com

ما فرزندان اندوهیم ..

هاله سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:08 http://haleh.blogsky.com

این نوشته ها گاهی آدم رو به دنیایی میبره که انگار سالهاست ازش دور شدیم .....

بهار سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:21 http://khaatoon.blogsky.com

میروم ای کاش تو هم با من بودی
میروم ای کاش مقصدم تو بودی
میروم ای کاش میشد دوباره برگردم
میروم ...
ای کاش....
همیشه.....
باران ...........
ببارد ...............

آرتا سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 14:04 http://darkness.blogsky.com

نوشتتو که خوندم دلم گرفت!!!!!!!!!!

انیتا چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:33 http://pl.weblogs.us

...

امید عرب چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:45 http://omidarab.blogsky.com

هیچ وقت برای بالا بردن امنیت سیستم خود دیر نیست abc-security اینبار با الفبای امنیت مشکل های شما را خواهد شد.

ناتوردشت چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:38 http://natoor-e-dasht.blogsky.com

این نوشته ی بی تاریخو بذار دم دست،اولین باری که بارون اومد زود براش تاریخ بزن!

[ بدون نام ] چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 13:19 http://shadzii.persianblog.com

عجب...!می بینم که بعضیا میان تو وبلاگ بعضیای دیگه
مینویسن؟؟؟!!!!

بهار چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 13:22 http://baharkhanom.blogsky.com

سلام شرمنده که زودتر از این ها نتونستم برات کامنت بذارم ...مطلبی که ذر باره شرق و یاس نو نوشتی قشنگ بود البته همه نوشته هات قشگند

م ر ی م چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 15:34 http://shodan.blogsky.com

دیوانه ی عزیز
اینجا را بسیار دوست دارم .... حس خوبی از بودن بی پیرایه ی توست ..... حجم حضورت را در اینجا احساس می کنم .....
گاهی اوقات می آیم نوشته هایت قبلی ات را می خوانم .....دوستشان دارم .....
این بار که باران ببارد به یاد تو عبور خواهم کرد از زیر ناودان ها ......در گوش ابر زمزمه خواهم کرد احساس بارانی دیوانه را .......

گندمزار چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 15:49 http://www.gandomzar.com

رمانتیک هم بلدی باشی پسD:

نگار پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:40 http://negaar.blogsky.com

فکر کنم مال هر موقعی بوده کلی عاشق بودی

هیچکس پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:49 http://poor-nobody.persianblog.com

دیوانهء اینجوری زیادی ناز و دوست داشتنی می شود !

نیلوفر آبی پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 17:55 http://Parinaaz.blogsky.com

چه با احساس ! خیلی قشنگ بود :)

زغال پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 21:22

دیوانه ی اینجوری عجیب بود..دیوانه ی وبلاگی با دیوانه ی نوشته های بی تاریخ فرق داره؟باید داشته باشه؟..

شین پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 22:47 http://forough.blogsky.com

سلام! با امضا یا بی‌امضا، با تاریخ یا بی‌تاریخ، مخلص حدیث عشق‌ام ...

پریسا جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:48 http://www.parisssa.blogspot.com/

این بارونه کار دست همه میده!
(مثل همیشه زیبا بود).

سارا شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:33 http://cottage.persianblog.com

سلام دوست من
خوبی ؟
منم از این تیپ نوشته ها زیاد دارم ...
ایده جالبی بود که گذاشتیشون تو بلاگ ...
شاید منم این کار رو بکنم

ثمین شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 14:19 http://saminsweety.blogsky.com

سلام خیلی جالبه که بارون هر کسی یاد چیزی می ندازه من یاد گریه های خودم می افتم

سایه شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 16:19 http://kalafekhanum.persianblog.com

منم این فوران احساساتام رو مثل گنج نگه می دارم موفق باشی

امیرحسین-رهگذر ثانی یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 00:09 http://amireghlimi.blogsky.com

وقتی که میل و رغبت مردن هم در تو نبود
حتما سراغ گورستانی را بگیر
و مطمئن باش
مثل انار
با خلق تنگ اگر بروی
با روی باز
بر می گردی

صبا یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:18 http://sabaa82.blogspot.com

سلام خیلی خوشگل نوشته بودی بابا!

محمد جواد طواف پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 00:39 http://vahy.persianblog.com

سلام .. در عجبم که چرا چنین وبلاگ جالبی رو اینقدر دیر ژیدا کردم؟!!!

شین پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 00:48 http://forough.blogsky.com

سلام! مگه من چه‌طور دستی دارم که از دست من رفیق؟

لیدا هخامنش پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:55 http://lyda.blogspot.com

سلام به دوست خوب و نازنینم
ممنونم که مرا فراموش نکرده بودی و آمدی سری به من زدی .. ولی ببخش که من ترا فراموش کرده بودم .. قشنگ نوشته ای .. باران و عشق .. چه آرزو کنم؟ .. آرزو کنم باران بباره؟ .. بباره .. شاد باشی.

م ر ی م پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:13

باز هم اومدم ....

[ بدون نام ] یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 18:22

نوشته های روی این برگه ها که جدا جدا از همند و بعد ها پیدا میشن، یا هستن و ما یادمون می افته که یه سری بهشون بزنیم، دوست داشتنین. گاهی احساسمون از خوندن دوبارشون میشه شبیه احساس روزهای بارونی که ته دل آدم یه جوریه.

حورا یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 21:57 http://h607.persianblog.com

کامنت قبلی رو من نوشته بودم ولی یادم رفت که اسممو بنویسم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد