این آخرین پستم از مکزیکه ؛
حالا خوب و شفاف می فهمم که چرا اینقدر ایران را دوست دارم با همه کم و کاستی هایی که داری و حتی بعضی وقتها بدرست شدنش امیدی هم نیست .
حالا می فهمم که اون موقعی استرالیا بودم و بابا گفت اگه می خواهی بمان و همین جا درس بخوان
و من بی درنگ گفتم نه !
چه کار درستی کردم .
من توی این خاک کسانی دارم که می تونن برای قرنها دلیل زندگی باشن سوای همه وطن دوستی ام .
ولی می خوام از حال هوای دیگه ای که در دلم می گذشت براتون بگم سعی کردم سانسورش کنم ولی نشد گذاشتم برای آخرین پست که حسرت ها محدود بشه.
من جایی بودم که وقتی به دریا نگاه می کردم یادم می افتاد وقتی
بارون هم به دریا نگاه کنه بهمین دریا و آب و موج نگاه می کنه .
هوا و فضا برایم خیلی نزدیک تر به او بود . شاید فقط ۳ ساعت بینمان فاصله بود.
ولی هیچ امیدی و راهی برای دیدن عزیزم وجود نداشت فقط حسرت بود و ناسزا به سیاست و سیاست مدار .
و گوش کردن نامه هایی به ریرا به یاد شبهای جاده لواسان .
نه
پرس جو مکن
حالم خوب است
همین دمدمای صبح
ستاره ای به دیدن دریا آمده بود
می گفت ملائکی مغموم ماه را به خواب دیده اند
که سراغ از مسافری گم شده می گرفت
باران می آید
و ما تا فرصتی ... تا فرصت سلامی دیگر خانه نشین می شویم .
بارونم باد و موج دریا صدای شعرها و دلتنگی هایم را برایت آورد ؟
سلام
بهت تبریک میگم واقعا وب لاگ جالبی داری
پیش منم بیا
مسعود از وب لاگ جادوهای ویندوز
سلام
زیبا مینویسی ...........
میدونم چی میکشی !
سلام دوست خوب .
اهل تبادل لینک هستی؟
سلام ....خسته نباشی....
دنبال شعری از پینک فلوید میگشتم گذرم اینجا افتاد....
موفق باشی و شاد...
(پیشم بیا حتما)
باد بوی آمدنت را آورد
موج نقش نگاه مهربانت را
دلم تنگ تر شد اما...
... به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را.
سلام
منتظرتیم
منم در مورد سیاست و سیاست مدار باهات موافقم
بیش باد
جدایی همیشه یک حادثه نیست.
می تواند آغاز مبهم یک تحول، یا بشارتی غم انگیز باشد برای شروعی دوباره
و همیشه هر شروعی بر پایانی استوار است...
(کاش بدانیم از هر شروع می توان تصویری پر شور و با شکوه آفرید.)
من که در فراغ یکی از عزیزانم می سوزم امید وارم تو همیشه خوش باشی و به گردش.
مکزیک!هورا.جالبه