روز تولدم


در این روز، مادرم مرا به دنیا آورد .

 بیست و پنج سال پیش ،  در چنین روزی ،

سکوت ، مرا در دستان وسیع زندگی ،

که  از تنازع و تضاد  سرشار است ، جای داد .

اینک ؛ بیست و پنج بار است که دور خورشید گردیده ام .

و چند بار ماه گرد من گردیده است  ، نمی دانم !

اما می دانم ، که من هنوز اسرار نور را نیاموخته ام ،

 و نیز، رازهای تاریکی رادرک نکرده ام .

 

بیست و پنج بار، با زمین ، ماه ، خورشید و ستارگان ،

دور گیتی را چرخیده ام .

اینک ، روح من نام سلسله گیتی را زمزمه می کند

آنگونه که غارهای اطراف دریا ، صدای امواج را منعکس می کنند .

روح می زید و در گیتی جاریست ، اما خود ، آن قدر ت را نمی شناسد .

و روح ، آهنگ گیتی را با آوایی زیر و بم می خواند ،

اما به اوج نمی رسد .

 

 بیست و پنج سال پیش ،

زمان مرا در کتاب این زندگی عجیب و ترسناک نوشت .

و اینک واژه ای هستم که به هیچ چیز دلالت نمی کند

اما گاهی ، بسیاری از چیزها را دربر می گیرد .

در این روز ازهر سال ،

چه فکرها و خاطراتی که به روح من هجوم نمی آورد !

آن ها در مقابلم می ایستند – گروه روزهای گذشته ،

به نمایش مناظر شب هایی که گذشتنه اند - 

سپس به اطراف پراکنده می شوند ، همانگونه که باد ،

ابرها را از افق می روبد،

آنها را در تاریکی خانه ام ناپدید می شوند ، چونان نغمه های جویبارها ،

در دره های متروک و غریب .

هر سال در این روز، ارواحی که شبیه روح من هستند

از فراسوی جهان ، برای جستجوی من می آیند .

و سرود خوان وازه های غم انگیز خاطراتم می شوند .

آنگاه می روند ، تا پشت نقاب های زندگی پنهان شوند ،

همچون پرندگانی که به سمت کشتزار درو شده فرود می آیند اما

دانه ای برای بزم آسمانیشان نیافته

لحظه ای مانده و به جایی دیگر پرواز می کنند .

در این روز ، ذره های زندگی گذشته ،

چون آیینه هایی کدر ، در برابرم نمودار شد .

مدتی در آینه ها نگاه کرده ، جز تصاویر رنگ پریده و مرده سان سال ها

 و جز چین و چروک  چهره سالخورده  امیدهای بر باد رفته

 ورویاهای عمیق و طولانی چیزی ندیدم

و چون بار دیگر نگاه کردم ، فقط چهره آرام و خموش خود را دیدم

به آن خیره شدم و جز غم در آن ندیدم .

از او سوال کردم اما دانستم که لال است

اگر غم سخن می گفت کلماتش از خوشی شیرین تر بود .

 

بیست و پنج سال  است که بسیاری کسان را دوست داشته ام ،

و اغلب آنهایی را دوست می داشتم که مورد نفرت بودند .
آنچه در کودکی دوست می داشتم ، اکنون هم دوست می دارم ؛
و آنچه اکنون دوست می دارم ؛ تا پایان زندگی دوست  خواهم داشت ،

زیرا عشق ،

 تمام ثروتی است که دارم و هیچکس نمی تواند آنرا از من بگیرد .

* ادامه دارد ...

نظرات 18 + ارسال نظر
father پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:50 http://hitler.blogs.no

تولدت مبارک دوستم

خاله هاله پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:47

سلام یاسر.....چقدراحساسات عجیبی در روز تولدت بهت هجوم آورده .......تولد مبارک دیوونه :)

آسپرین پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:11 http://albalooyghermez.persianblog.com

خوب تو اولین دیوونه ۲۵ ساله ای هستی که از به دنیا آمدنش اینهمه خوشحاله . در هر حال متولد ماه مهر عزیز امیدوارم یه روز ۱۴ مهر بیام اینجا و برات بنویسم دیوونه ۵۰ ساله تولدت مبارک(قول بده تا اون موقع عاقل نشده باشی )

تولدت مبارک پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:52

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 20:32 http://paradox.blogsky.com

مبارررررررکککککککککککککک
منم دیر کردم...:(
و مرسی(یه عالمه).

پریسا جمعه 15 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 17:58 http://parisssa.blogspot.com

سلاااااااااااااام!
تولدت مبارک!
این ۲۵امین سال زندگی انگار از همین اولش خیـــــــــــــــــــلی تاثیرگذار بوده ها! ؛)

سام شنبه 16 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:03 http://weblog.samsalek.com

احساسات جالبی نسبت به روز تولدت داری، من ندارم! نمی گم هیچ احساسی ندارم اما اونقدر احساس ندارم که بگم روز تولدم برام متفاوت از سایر روزهاست ...
اما از خوندن نوشتت لذت بردم.

ماه شنبه 16 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:55

ایوون........فشفشه........ اولین افطاری در خانه کوچک......
یادم باشد تنها فرق بدرد بخور من با دیگران چیست ؟؟؟!!!!

ماهی یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:38

منم مینویسم که تولدت قبول باشه!!!!! راستی من دیر تبریک نگفتم....... میدونی دیگه راه دوره تا برسه!!!!!

پرستو دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:27 http://parastou.blogsky.com

بعد از ۲۵ سال چیز با ارزشی را به دست اوردی!
سعی کن ثروتت رو همیشه داشته باشی..
تولد تو هم یه جورایی مثله تولد من بود..

یه غریبه دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 16:58 http://www.fereshteyeasemani.persianblog.com

تولدت مبارک انشا الله سال دیگه این موقع تو خونه خودت برات تولد میگیرن بعضی ها....

*پرنسس* دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 21:00 http://yasesefid.blogsky.com

و چه زیبا روزیست امروز
تبریک صمیمانه مرا هم بپذیر با بغلی از یاسهای سفید

سربلند باشی

[ بدون نام ] دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 21:57 http://bedoneemzaa.blogsky.com

هرگز عاقل نشو!
همیشه دیوانه بمان.
مبادا بزرگ شوی!
کودک بمان.
در اندوه پایانی عشق
طوفان باش.
و این گونه بمان.
مثا ذرات غبار در هوا پراکنده شو !
مرگ عیب جویی می کند
با این همه عاشق باش
وقتی می میری...
شاعر :عزیز نسین

مهران سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 00:51 http://bobogoal.blogsky.com

بعد از مدتها : سلام . تولدت مبارک ٬ امیدورام که به جای بیست و پنج بار ٬ صد سال دور گیتی را بپیمائی .
خوب : کمی عجیب است اما می توان هر کسی را دوست داشت به شرط آنکه آنها را خوب و دوست داشتنی ببینی .
آپدیت کردم . در خدمت باشیم .

نیلوفر آبی سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:08 http://parinaaz.blogsky.com

امیدوارم سالیان سال دیگر نیز با زمین و ماه و خورشید و ستارگان و همه آنهایی که دوستشان می داری دور گیتی بچرخی ! تولدت مبارک !

بهشت پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:08 http://nochagh.blogsky.com

دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه؟
گر همه دیوانگان چون تو بدند
عالمین شان خود همه عاقل بدند

سیاهٍ روشن پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:57 http://pooy.blogsky.com

سلام
اون تولدت مبارک خالی بالا مال من بود...

راستش اینقدر نبودم که دیگه روم نمیشد بیام تو!!! مرسی که هنوزم منو میبینی...

پایدار باشی

دیوانه پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 23:50 http://divane.blogsky.com

۱۸ همان ۱۸ همیشگی است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد