خلاصه ما راهی دیار لنگه دنیا شدیم .
پروازم خیلی خوب بود و راحت و انقدر کار نوشتنی عقب مانده همراه داشتم وقت هم کم آوردم .
من اول آمدم شهر دالاس در تگزاس
توی فرودگاهم چند ساعتی معطل شدم ؛ به برکت مهرورزی محمود با دول خارجی و تروریست جلوه دادن ملتی که تو این سالها حتی یکنفرشون توی عملیات تروریستی شرکت نداشتن !
ولی کارم خوب انجام شد و آمدم بیرون .
( تازه فهمیدم به غیر از پذیرش هتلها میونم با افسرهای پاسپوتم خوبه ! )
در دالاس پسر خالم درس می خونه که ۱۰ روزی را خونه اون بودم .
که خیلی هم خوش گذشت چون دوتا دختر خاله هام هم بودن و مهم تر از همه اینکه یکشون چند هفته بود نی نی دار شده بود .
بنیامین کوچولو انقدر خوب بود ؛ تازش تو بغل منم که می آ مد آروم می شد و می خوابید ! (بغل کوپول ! )
دالاس یا اصولا تگزاس چون توی منطقه بیابانی است ، شهر پهنیه .
جز مرکز شهر خود دالاس که ساختمان بلند داره بقیه شهر کوتاه و دو طبقه است .
بخاطر همسایگی با مکزیک ؛ مکزیکی و البته سیاه پوست هم زیاد در این منطقه ساکنند .
هزینه های زندگی ؛ اجاره و غذا وبنزین و ... نسبت به جاهای دیگه پایین تر بود .
دو جا غذای شکمی رفتیم واقعل عالی بود . قیمت و کیفیت . مخصوصا غذای دریایی و شرقی !
به سلامتی!