خرابی از حد گذشته اخوی !

 

من دارم برمیگردم .

قابل توجه میثم ؛ همان گهی هستم که رفتم 

و حالا  دارم بر می گردم .

ولی خوبم ؛خوب

 

نظرات 15 + ارسال نظر
فیروزه دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 23:48

راست میگین؟یا شوخیتون گرفته؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

میثم سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:39

فکر می‌کنم به‌ت گفتم، دست من بود به‌جای سه ماه سال‌ها برات تجویز می‌کردم، پاک کن این پست ابلهانه‌ات رو، این‌جا همه منتظرت‌اند و دل‌تنگ، ... حالا خدا می‌داند چه‌کار می‌خواستند بکنند با سال‌ها،
... جمع‌اش کن، اخوی!

پریسا سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 14:19 http://parisssa.blogspot.com

دور از جان!
حالا برگشتی یا هنوز به راه اندری؟!

مادر بچه ها جمعه 10 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:48 http://maleke.blogsky.com/

wc....;)

meaning wellcome

فیروزه شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:18

فکر نمیکنید زیادی تو راه موندین!!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 14:21

بر نگشتین که !!!

بدون امضا سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 20:58

تولد وبلاگتون مبارک .

مهران چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 http://bobogoal.blogsky.com

چرا این قدر شکسته نفسی می کنید ؟ اصلا به سلامتی کجا بودید ؟ سه ماه ؟ آموزشی ؟ سفر ؟ در هر صورت فکر کنم بهتون خوش گذشته که این قدر طولش دادید ؟
آپدیت شد .

isphilosophy شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 15:37 http://isphilosophy.com

بولتن دانشجویان و دانش‌آموختگان فلسفه ایران

www.isphilosophy.com
Iranian Students of Philosophy

shahab جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:32 http://mobasheri.khazzeh.com

سلام بر دوست قدیمی!
تو که بر نگشتی به این خانه، و چه قدر می‌گذرد از آخرین روزی که تو را دیدم و از تو خبری داشتم.
هر جا هستی امید که خوش باشی و سلامت!

راستی، من به یک خانه‌ی مجازی دیگر نقل مکان کرده‌ام.

فیروزه جمعه 24 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 21:04

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پا میشین بیایین یا نه آخرش؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
صبر از حد گذشته اخوی!!!!

لی لی چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 13:24 http://asemooonia.persianblog.ir

همه تبریک گفتن جز تو که قدیمی بودی

مادر بچا سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:20 http://maleke.blogsky.com/

سلام

کجایی دلمون تنگ شده

ناتاناییل سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 16:31

دیر زمانیست خو کردم به تنهاییم.دیوارها و تهمتها همه سر من خراب شد.همتون سر زندگیتونین.هنوز از کابوس رهاییم نیست.بازم مرض دارم اینارو میخونم.نامردی کرد...........ولش کن.من نامرد بودم دیگه.تمام.برادر هم مال تو.

فیروزه دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 00:42

شما کجایین؟! جدا؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد