هر سلام ؛ سر آغاز دردناک یک خداحافظی است !

چندین روز از وقتی این مطلب را خواندم می گذره .
و در این چندین صبح و شام تمام تلاش خودم را کردم که خودم را به کوچه علی چپ بزنم .
 که اتقافی نیوفتاده و به قول مهناز به مجازی بودن آدمهای این سرزمین عادت کنم .

ولی در این مدت اگر وصل شدم فقط  به او  سر زدم .
شاید چون باورم نمی شد که رفته باشه !
دومین دوست خوبی که تو این سرزمین پیدا کردم ؛ آنیتا !

دوستی ؛ یک احساس برگرفته از درون است و احساس مجازی نیست .
در منتهای بی حوصلگی برای آنیتا در آنطرف دنیا نوشتم  .
برای پاس داشتن مقام دوستی به یاد احساسم که هرگز نخواهد پژمرد .
------------------------------------------------------------------------
من که از درون دیوارهای مشبک ؛ شب را دیده ام
و من که روح را چون بلور بر سنگترین سنگ های ستم کوبیده ام
من که به فرسایش واژه ها خو کرده ام
و من - باز آفریننده اندوه
هرگز ستایشگر فروتن یک تقدیر نخواهم بود
و هرگز تسلیم شدگی را تعلیم نخواهم داد
زیرا نه من ماندنی هستم نه تو ؛
آنچه ماندنی است ورای من و توست .