ما فرزندان اندوهیم |
شب ۲۲ بهمن است و ساعت ۹ ؛ صدای الاه اکبر بگوش نمی رسد حتی در محله قدیمی خانه پدر بزرگ. ولی آسمان تهران را نوربارن میکنند . همه می روند . همه آنهایی که مدام فریاد بر لب دارند و معترضند به پشت بام می روند تا آتش بازی تماشا کنند . خوب انسان طالب زیبایی است . من از جایم تکان نمی خورم . در جایم خشکم زده است . پدرم باریک بین است ؛ می گوید : نرفتی تا هیچ گونه تاییدشان نکرده باشی . من در افکارم هستم و جوابی نمی دهم ولی حق با اوست . همه آنها که من را از قبل می شناسند و شما که اینجا با من آشنا شده اید می دانید که من سیاسی نیستم . و حتی فراری از آن ؛ که حتی بارها به کیمیا گلایه کرده ام از حرفهای سیاسی اش . پس بدانید به کجایم رسیده که من هم .... و ساعت ۱۰ فیلمی مستند از زمان انقلاب گذاشتند . فیلمی که تا بحال نمایش نداده بودند . در طول فیلم سوالی که که چکش وار بر من می کوفت این بود : به کجا می خواستند بروند و حالا این انقلاب به کجا رفت ؟ آیا حقمان بود ؟ و یا همان است که می گویند : بر هر مردمی همانها حکموت می کنند که لایقشان هستند . آخر چرا ؟ شاه باید می رفت ولی خون ها و آرزوهایمان نباید اینگونه استحاله می شد ! ولی چرا شد ؟ ---------------------------------------------------------------------------------------------------- ما فرزندان اندوهیم ؛ ما شاعریم پیامبریم و نغمه سراییم . ما جامه خداگونه ای از رشته های قلبمان می بافیم و دستان فرشتگان را ؛ از دانه های اعماق وجودمان پر می کنیم . شما بر عادت طمع آویخته اید و شمشیر بران طمع هزار جوی خون راه انداخته ...اما ما ؛ با حقیقت همراهیم ؛ و دستان حقیقت ؛ دانش را از دایره نور قلب برتر ؛ فرو فرستاده است . ما قصرهایی را برای شما بنا کردیم و شما گورهایی برای ما ؛ و بین زیبایی قصر و زشتی گور ها انسانیت ؛ چون نگاهبانی با اسلحه هایی آهنین گام بر می دارد. ما گذرگاهتان را به گلها آراستیم وشما بسترمان را به خار پوشاندید : بین گلها و خار ها ؛ حقیقت در خوابی عمیق است . آن مرد ناصری را بر صلیب نهادید و به او ریشخند زدید؛ اما او از صلیب پایین آمد و بر همه نسل ها فائق شد و زمین را پر از عظمت و زیبایی خود کرد . شما سقراط را مسموم کردید و پولس را سنگسار نمودید و گالیله را کشتید . و به علی بن ابی طالب خیانت کردید . اما آنان اکنون زنده اند و هچون دلاور مردانی پیروز تا ابد باقی خواهند ماند. در حالی که شما مانند اجسادی بر روی خاک در خاطره بشر می مانید که کسی شما را در ظلمات فراموشی و نیستی دفن نخواهد کرد . ما فرزندان اندوهیم و اندوه ابر ثروتی است که دانش و حقیقت بر جهان می بارد . و شما فرزندان شادی هستید . و هر چند شادی هایتان بیشتر شود مانند ستون هایی از دود توسط باد از بین می روند . |