ناتانایل عزیزم :
در دوست داشتن از اونکه می گی سخت تر اینه که :
یکی را دوست داشته باشی . و بدونی بدرد اون آدم نمی خوری ؛ و در حد اون نیستی . چون می دونی حقش بهترینهاست .
و کسی را دوست داشته باشی . و شباهتمند ترین آدم بهت باشه ؛ ولی خودتو که مرور می کنی هیچ پشتوانه ای برای آینده نداری . چیزی که بتونی بهترینت را خوشبخت کنی . وقتی هیچی نباشی ؛ دوست داشتنم برات سخت می شه . وقتی هیچی نداری برای عرضه کردن ؛ تو بلا تکلیفی می پوستی . وقتی تو خودت نمی بینی که بتونی ؛بهترینها را برای بهترینت فراهم کنی . اون موقع است که کم می یاری و اینه که سخته . اون موقع است که می مونی باید دوست داشته باشی یا نه ؟ با خود می گی تو که که هیچی نیستی ! تو که به هیچ دردی نمی خوری ! تو که یک بی مصرف بدرد نخوری ! تو که اصولا برای زندگی آفریده نشدی ! تو فقط اومدی یک مدت باشی و بری ؛ همین . پس یاد بگیر چطور باید دوست داشته باشی. یا دوست نداشته باش . |