خوب تعطیلات عید هم به پایان رسید و مثل همیشه من که از بودن تو تعطیلات سیر نشدم .
و مانند تمام سالهای قبل ولگشتم و وقتم را به بهترین وجه تلف کردم.
فقط نکتش این بود که از تجربیاتم استفاده کردم و برای عیدم برنامه ریزی نکردم .
تا همچنین روزی به اون لیست نگاه کنم و به خودم لعنت بفرستم که هیچ کدامشان را انجام ندادم .
ولی حالا با افتخار می تونم بگم وبگردی کردم ؛ تا می شد خوابیدم و استراحت کردم ؛
و کتاب خوندم و کمی نوشتم .
اینها کارهای گوهر باری نیست ولی چون قرار بوده کاری نکنم همین چند قلم برای خودش چیزی می نماید .
روزهای قبل از سال نو و چند روز اول بسیار کدر و تاریک سپری شد .
همان سوال های همیشگی :
بی هدفی - بی علاقگی - بی حوصلگی - تنبلی - بدرد نخوری و ....
ولی از چندم عید فرمت رفت رو بی خیالی و تا امروزش خوب گذشت .
آروم و بی دغدغه
چند روز آخر که رویا گونه سپری شد و بجایی رسیدم فراتر از تصور ...

ولی می دانم فردا ها همان سوالات و مشکلات بهم حجوم خواهند آورد و امیدوارم بالاخره جوابی و راه حل بیایم برای این سر درگمی و این سیر سریع میل به عادی شدن .
 
اینجا جا داره از اتاقم که اکثر زمان تعطیلات را در اونجا گذروندم تشکر کنم .

دو کتاب از دوستان خوب و مهربونم هدیه گرفته بودم که خوانده شد و بسیار سپاس از هردویشان . 
۱) رفیق اعلی - کریستیان بوبن ؛
که مروری بر زندگی فرانچسکوی قدیس است از دید بوبن
و بنا بر علاقه شخصی من به فرانچسکو خیلی چسبید .
و جالب اینکه کانال ۴ فیلم فرانچسکو را گذاشت و من برای بار سوم دیدم .
( و شکر اینکه تنها تلاقی من با تلویزیون بود. )
و این توالی خواندن کتاب و پخش فیلم حس خوبی داشت .
شاید چند جمله ای از این کتاب را بعدا بنویسم.

 ۲) زندگی در پیش رو - رومن گاری 
 یک داستان ساده  که از زبان یک کودک نقل می شود .
کودکی با زبان خاص و ادبیاتی منحصر بفرد که تاثیر از محیطش گرفته است .
و همین نوع سخنوری است که بیشترین کشش را برای خواندن ادامه داستان می دهد .
و در بین جملات معولی و حتی کلمات رکیک ؛ سخنانی زیبا بر گرفته از یک جهان بینی استوار دیده می شود.
و ترجمه خوب خانم لیلی گلستان که این نوع گفتار خاص را رعایت کرده است .


این گناه کارانند  که راحت می خوابند چون چیزی حالیشان نیست .
و بر عکس بی گناهان نمی توانند حتی یک لحظه چشم روی هم بگذارنند .
چون نگران همه چیز هستند .
اگر غیر از این بود بی گناه نمی شدند .