مثل هر شب نا امیدانه لینک دیوانه کناره سایه روشن را میزنم و مشغول خوندن پیامهای یاهو مسنجرم می شوم . که ناگهان  متوجه می شم که اون زیر نوشته دیوانه ؛
شاید خیلی مسخره باشه ولی تا می شد ذوق کردم .
با اینکه این چند روزه که خراب بود زیاد حرفی برای گفتن نداشتم ولی همین نبودش و نبود وبلاگ دوستانم اذیتم  کرد .
به امید فرداهای بهتر برای شما دوستان عزیزم .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
و باز یک نوشته  بی تاریخ :

پنجره را باز کردم تا به آسمان نگاهی بکنم .
نسیم به گونه ام بوسه ای زد و سلامی کرد و نگاهش را به من دوخت ...
بی خداحافظی قصد رفتن کرد ؛
پرسیدم:
 چرا مرا در تنهایی رها می کنی ؛ به کدامین سو  می روی ؟
گفت :
این حادثه چشمانت  را به دوردست هدیه می برم .
حیف است که برق نگاه هم بخاطر فراق از بین برود .