امشب از اون شبهایی است که دلم می خواهد تا صبح در کوچه ها باران خورده و خلوت شهر شبگردی کنم . و هایده گوش کنم که ... * شانه هایت را برای گریه کردن دوست می دارم ... * ( با تمام اوصفی که شین عزیزم بر شمرده و برای من هم مثل او موجودیت داره . )
ولی در خانه منتظر بازگشتن من هستند . خیلی خسته ام خیلی ؛ حق هم دارم که خسته باشم . امروز تمام قدرت و توان خود را درگروی قولی گذاشته ام که برای تحققش توانی بسیار بیشتر از توان من نیاز است .
ولی حال قول داده ام و تا آخرش خواهم ایستاد . و هیچ چیز در اینروزها برای من لازم تر از پیدا کردن هدف نبود ؛ چیزی که امیدم باشد برای پیمودن راه زندگی .
به رختخواب نرسیده خوابم می برد ؛ فرداها روزهای دیگری است .
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد . و این خاصیت عشق است ...
(شبی در هفته قبل ) |