برای بارانم و تمام آنهایی که رفته اند یا خواهند رفت !
خداحافظ ...
خداحافظ پرده نشین محفوظ گریه ها
خداحافظ عزیز بوسه های معصوم هفت سالگی
خداحافظ گلم ؛ خوبم ؛ بارانم *
خلاصه هرچه همین هوای همیشه عصمت !
خداحافظ ! خواهر بی دلیل رفتن ها
خداحافظ !

حالا دیدار ما به نمی دانم آن کجای فراموشی
دیدار ما اصلا به همان حوالی هر چه باداباد
 دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده اند .
پس با هر کسی از کسان من از این ترانه محرمانه سخن مگوی
نمی خواهم آزردگان ساده بی شام و بی چراغ
 از اندوه اوقات ما با خبر شوند !

قرار ما از همان ابتدای علاقه پیدا بود
قرار ما به سینه سپردن دریا و ترانه تشنگی نبود
پس بی جهت بهانه میاور
که راه دور و
خانه ما یکی مانده به آخر دنیاست


نه؛ ...
دیگر فراقی نیست
حالا بگذار باد بیاید
بگذار از قرائت محرمانه نامه ها و رویاهامان شاعر شویم
دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده اند
 دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده اند
دیدار ما به همان ساعت معلوم دلنشین
تا دیگر آدمی ار یک وداع ساده نگرید
 تا چراغ و شب و اشاره بدانند که ملالی نیست !

حالا می دانم سلام مرا به اهل هوای همیشه عصمت خواهی رساند .
یادت نرود گلم
به جای من از صمیم همین زندگی
سرا روی چشم به راه ماندگان مرا ببوس !
دیگر سفارشی نیست
 تنها ؛ جان تو جان پرندگان پر بسته ای که دی ماه به ایوان خانه می آیند
خداحافظ !

*سید علی صالحی  (با اندکی تغییر )