اصفهان
ایندفعه هم مانند همیشه بود فقط چند نکته قابل ذکر داشت :
۱) ما ۱.۳۰ شب راه افتادیم . رانندگی در شب همیشه دلچسب است ولی وقتی ۲و ۳ نیمه شب در اتوبانی عالی و پهن که هیچ کس دیگری در آن نیست رانندگی کنی ؛ چیز دیگریست .
و همراه با تصویر زیبایی که نور ماشین بر گارد ریل ها و خط کشی های اتوبان که بر روی تمام آنها  شب رنگ نصب شده است تولید می کرد .
فقط یک مشکل موجود بود آن هم اینکه دائما باید مراقب این عقربه سرعت سنج می بودم تا به آن ته نچسبه !!!!
عکسش را گرفتم ببینید :
                                        
۲) بیشتر اوقات را من خوابیدم و این خیلی جالب بود چون من در سفر کمتر می خوابم و
سعی می کنم بیشترین استفاده را از زمان سفر ببرم ولی اینگونه هم بد نبود .
                - بخور و بخواب -
۳)منزل این اقوام ما در یک مجتمع شیک و معروف است که سی و چند واحد دارد .
نکته جالب این بود من غریبه هر بار که وارد آسانسور شدم و کسی در آن بود ؛ با سلام و احوال پرسی روبرو شدم از پیر زن و پیر مرد گرفته تا دو جوان اسکیت باز .
کاملا بر عکس تهران که همسایه آدم بر و بر  نگات می کنه و سرش را می اندازه می ره !!!
۴) شنیدن خبر سفر عمو پورنگ به اصفهان که تعداد مستقبلین بیشتر مجموع نمازگزاران جمعه  یک یا چند ماه می شده .
۵) ولی نمی دونم چند نفر از اقوام که مرا دیدند و در دلشان گفته اند این پسر شاد و اجتماعی چقدر اخلاقش گه شده !
--------------------------------------------------------------------------------------------------
یک سوئتفاهمی هم از نوشته قبل بوجود آمده .
منظور از رفتم خداحافظی از اینجا نیست بلکه رفتن از این شهر و مشکلات پیرامونم است .
من کلی دوستای وبلاگی دوست داشتنی و قلمبه دارم کجا برم از اینجا .