هنوز ناشا و آلوشا جوجه های آشنای نوشی عزیز برنگشتند .

هر چه صبر پیشه کردم که برگردند و شادی ام را از بازگشتشان ابراز کنم  ؛
و از حس پاک و ناب مادری
نه از نفرتم ؛ از دوری انسانها ؛ از تبعیض ؛ از احترامی که در بینمان گم شده است .
از زن یا مرد ...
ولی باید گفت از حقیقتی که هست و من قسمتی از آنم .
حتی با این همه تنفر از این رفتارهای هم جنسانم .

*زن شدن درد دارد و تو این روزها هزار بار زن شده ای.
زن شدن درد دارد و ما این روزها هزار بار پا به پای تو زن شده ایم.
خشمت را در «سکوت» های بی قرارت فریاد بزن.
مشت هایت را بر دیوار سیمانی بکوب.
اشکهایت را در آغوش ما را بریز.
اما یادت نرود که دانه را آب بدهی ... 
مثل همیشه قوی باش و نترش.
پیروز تویی
.*

 *کامل این مطلب را در اینجا بخوانید ؛ قطعا احساس و قلم آلیس از من بهتره .