تو تنهایی خودم وقتی داشتم به این موضوع فکر می کردم که اگه برای مدتی کوتاه یا بلند قرار باشه جدایی بینمان اتفاق بیوفته
تو آخرین دیدار ازش چه بخواهم یعنی چه نصیحتی را بدرقه راهش کنم .
متوجه شدم هرچه که منو دلواپس می کنه ؛ خود او در موردش سخت گیر تر است و قطعا عاقلانه و درست عمل می کند .
و جای هیچ نگرانی نیست .
تنها چیزی که به ذهنم زد این بود که ازش بخواهم سیگار نکشه ...
درست یک هفته بعد
در کنار رودخانه دز دراز کشیده بودم ؛ چشمام دوخته به کمان باریک ماه بود .
برای تمامی دلتنگیم و علاقه ام به او سیگاری کشیدم
که به حق لذت بخش سیگاری بود چون حس او در کنارم بود و دیگر هیچ .
توی همه اجزا زندگی یک نظم وجود دارد یعنی از یک فرمول و قانون مشخص پیروی می کند .
و تنها دوست داشتن است که از هیچ قاعده و قانونی طبعیت نمی کنه !
امروز ۰۴/۰۴/۲۰۰۶ یعنی دو سال گذشت .
خوشحالم که دوست داشتن هنوز اینقدر سیال در بینمان جریان دارد .
|