چند شب پیش بود که در مورد علایق و خواسته هایت در زندگی حرف زدی .
در مورد نزدیکی هات ؛ در مورد علاقت به یکی شدن یکی ماندن و....
که همه از مهربانیت بود .
ومن می خواستم تذکری در مورد علاقه آدمها به تنهایی شان با خودشون خلوت کردن و ساعاتی را در تنهایی گذراندن بدهم که خودت در مورد غار تنهایی صحبت کردی .
و دیگر نیازی به تذکر من نبود .
همیشه از این می ترسیدم که واضحات را هم باید توضیح دهم .
ولی حالا میبینم که حتی احتیاجی به توضیح چیزای مهمتر هم نیست.
ولی یک مطلب در این مورد را خالی از لطف ندیدم .
(یادش بخیر چند وقت پیش پیامبر خودم این جملات را برابم نوشت برای تمیز سره از ناسره )
پیامبر:
شما با هم زاده شده اید و باید پیوسته با هم باشید .
باهم باشید تا آن هنگام که مرگ بالهای عمرتان را برکند .
حتی در خاطره خاموش خداوند نیزبا هم باشید .
اما ؛ بگذارید با هم بودنتان را فضایی در میان باشد ؛
وبگذارید که بادهای آسمان بین شما در رقص و پایکوبی باشند .
یکدیگر را دوست بدارید اما ؛ از عشق زنجیر مسازید :
بگذارید عسق همچون دریایی مواج میان ساحلهای جانتان در تموج واهتزاز باشد .
جامهای یکدیگر را پر کنید ولی از یک جام منوشید .
از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما هر دو از یک قرص نان تناول مکنید .
به شادمانی با هم برقصید و آواز بخوانید اما بگذارید هر یک برای خود تنها باشد .
همچون سیمهای عود که هر یک در مقام خود تنهاست ؛ اما همه باهم به یک آهنگ مترنمند.
دلهاتان را به هم بسپارید اما به اسارت یکدیگر ندهید .
زیرا تنها دست زندگی است که میتواند دلهای شما را در خود نگه دارد .
در کنار هم بایستید ؛ اما نه بسیار نزدیک :
از آنکه ستونهای معبد به جدایی بار بهتر کشند ؛
وبلوط و سرو در سایه هم به کمال رویش نرسند.
مرد و زن چون یک شوند آن یک تویی
چونکه یک ها محو شد آنک تویی