دلم برای نوشتن تنگ شده ؛ تلاش می کنم زودی بنویسم .
حالا تا اون موقع می تونید به سایه روشن سر بزنید . اونجا نوشتم .
یکی از دوستان منو برای مسابقه وبلاگها کاندید کرده .
حدس می زنم کی باشه ؛ پس خودش هم برام تبلیغ کنه .
خوب پرو هستم ها .
پس در آستانه انتخابات مجلس برای تمرین خوب اندیشیدن و تمرین خوب دیدن
به من رای دهید .
من یک دیوانه ام و دیگر هیچ ؛
پس شاید بهتر باشه منو جدی نگیرید.
حالا خود دانید .
دیشب مهمونی بودم ، یک خانمی در حال صحبت با مامانی بود .
که من متوجه شدم به من هم نگاه می کنه .
دقت کردم دیدم داره می گه ماشاءالاه بزنم به تخته ای آقا .... هر دفعه خوشگلتر می شه !
حالا شما جای من بودید چه احسای بهتون دست می داد . چون معمولا این جمله در توصیف دختران گرامی به کار می ره و اگه سالی یک بار بخواد در مورد ظاهر ما حرف بزن می گن فلانی بزرگ شده ها اونم منظورش اینه که چاق شده .
حالا نمی دونم باید چه احساسی داشته باشم .
من به دلیل ، یک همایشی که در دانشگاه بود و سه روز دانشگاه تعطیل شد و اینکه من فقط همون سه روز را کلاس داشتم . 11 روز تعطیل بودم و از رفتن دانشگاه معاف .
با خودم تصمیم گرفتم که از این مدت حداکثر استفاده را بکونم .
خوب یه برنامه ریزی کردم . خوب به کلاس های هر روز بعد از ظهرم رسیدم و انجام تکالیفش .
یک روز برای دیدن یک دوست ، به نمایشگاه وب سر زدم . و چه ملاقات خوبی بود .
قابل توجه که ایشون یک اقای محترم بودند . فکر غلط نکنیدها!
و این روزها که هوا هم بارانی و لطیف است و من در نمایشگاه قدم زدم زیر بارن و کاج ها را بو کردم .
از درون یکی بهم نهیب زد نکن این کارو جلوی مردم ، فکر می کنند دیوانه هستی .
این جمله باعث شد جدی تر از قبل به این کار که ازش لذت می برم و انرژی میگیرم ادامه دهم .
فرداش رفتم .کاخ سعدآباد ، که زیر بارون و مه ، کلی عکس گرفتم .
روز خوبی بود . جا داره از همراه عزیزم که منو امروز تحمل کرد هم تشکر کنم .
خلاصه سرتون را درد نیارم . من به خودم گفته بودم . ک هر کاری دوست داری بکن ولی یک کاری هم که دوست نداری فقط باید انجام بده برای امتحان دوشنبه آماده بشی .
ولی حالا در آخرین ساعات تعطیلیم به سر می برم . وباید اعتراف کنم که لای کتاب را هم باز نکردم و
خوب مثل همیشه آخرین اولویت به درس و دانشگاه می رسه و شاید هم اولویتی بهش نمی رسه و سرش بی کلاه می مونه .