خانه عناوین مطالب تماس با من

دیوانه

دیوانه

پیوندها

  • سایه روشن
  • ناتور
  • فروغ
  • بالا افتادن
  • ناتاناییل
  • آبی اما گرم
  • نگهبان سکوت
  • بدون امضاء
  • pinkfloydish
  • خورشید خانم
  • آلیس در شگفتزار
  • سایه
  • ترنج
  • یکی بود .... یکی نوشت
  • یک غریبه
  • زیر درخت
  • آگاهانه زن بودن
  • paraddox
  • یک پنجره
  • امیلی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • من باز ، باز می گردم .
  • خرابی از حد گذشته اخوی !
  • [ بدون عنوان ]
  • و حال یک سال بعد از روز مباهله ی من !
  • آمریکا ۴ - همین اطراف
  • آمریکا ۳ - سانفرانسیسکو
  • آمریکا ۲ - دالاس
  • آمریکا
  • درد
  • شروع مجدد
  • همیشه می شه از دوست داشتن گفت ؛
  • دغدغه های مادری
  • سالگرد ۴
  • سمت گمشده
  • تشنه یک هم آغوشی

بایگانی

  • تیر 1389 1
  • بهمن 1386 2
  • دی 1386 3
  • آذر 1386 4
  • تیر 1386 2
  • خرداد 1386 3
  • اردیبهشت 1386 1
  • اسفند 1385 3
  • بهمن 1385 2
  • دی 1385 1
  • آذر 1385 1
  • آبان 1385 2
  • مهر 1385 1
  • شهریور 1385 1
  • تیر 1385 1
  • اردیبهشت 1385 1
  • فروردین 1385 2
  • اسفند 1384 1
  • بهمن 1384 1
  • دی 1384 1
  • آذر 1384 3
  • آبان 1384 1
  • مهر 1384 4
  • مرداد 1384 2
  • تیر 1384 2
  • خرداد 1384 4
  • اردیبهشت 1384 3
  • فروردین 1384 5
  • اسفند 1383 6
  • بهمن 1383 6
  • دی 1383 5
  • آذر 1383 3
  • آبان 1383 4
  • مهر 1383 4
  • شهریور 1383 2
  • مرداد 1383 3
  • تیر 1383 2
  • خرداد 1383 3
  • اردیبهشت 1383 4
  • فروردین 1383 6
  • اسفند 1382 5
  • بهمن 1382 4
  • دی 1382 1
  • آذر 1382 5
  • آبان 1382 9
  • مهر 1382 10
  • شهریور 1382 23
  • مرداد 1382 23
  • تیر 1382 84
  • خرداد 1382 9

آمار : 256087 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • من باز ، باز می گردم . جمعه 25 تیر‌ماه سال 1389 15:39
    برای کوف : همه چیز از فوتبال شروع شد ، و جمله تاریخی الاغ برگرد ! بعد ها زیاد با ما می گشت ، بعضی ها می گفتند چرا همش به شما سنجاقه ولی من این حس را نداشتم . بود دیگه . البته منم اوایل خوشم نمی آمد که با ما خونه پیامبر و ماه می آمد ، می گفتم فوتبالیا نباید انقدر با روزمره و رفیقا قاطی بشه . هرچه گذشت به بودنش عادت...
  • خرابی از حد گذشته اخوی ! دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 07:21
    من دارم برمیگردم . قابل توجه میثم ؛ همان گهی هستم که رفتم و حالا دارم بر می گردم . ولی خوبم ؛خوب
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 12:58
    شکستنی وقتی شکست – هیچ وقت بلور روز اول نمی شه مگر قالی کرمون باشه که پا خوردن ارزشمندترش بکنه ( اگه با حرفاش می رنجونتون از کلافگیه نه ذاتش و عقیدش )
  • و حال یک سال بعد از روز مباهله ی من ! شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 14:31
    حالا که بگذشته نگاه می کنم . و دقیق تر به روایت زندگی می اندیشم ابهامی در زندگی می بینم که تا بحال خیلی متوجهش نبودم حالا بیشتر چیزهایی که برایم مهم بوده داره اهمیتش را از دست میده و رنگشو می بازه . از اصول و چهار چوبهام که تو این سالها برای خودم طراحی کردم و طبقشون جلو رفتم تعدی نکردم ولی واقعیتش اینه که دیگه برام...
  • آمریکا ۴ - همین اطراف سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 14:59
    یک سفر رفتم دریاچه تاهو بسیار زیبا بود . منطقه اسکی است ولی زمانی که رفتم پیست با برف مصنوعی کار می کرد ولی حالا تو خود شهرش تا ۳ متر برف آمده . تو راهش از ساکرامنتو رد شدم ؛ نکته جالب برایم این بود که مرکز کالیفرنیا این شهر است نه لوس آنجلس یا سانفرانسیکو . استاندار هم آقای آرنولد معرف است . ارواین دیدن دوست مربوطه ؛...
  • آمریکا ۳ - سانفرانسیسکو شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 00:12
    سانفرانسیسکو شهر بزرگ و زیبایی است . من از چندین نفر با سلیقه های متفاوت که اهل سفر هم هستند شنیدم که این شهر یکی از خاطره انگیز ترین شهرهای سفرهاشون بوده . سبک معماری شهر با تمام آمریکا متفاوت است . اتوبان درون شهری نداره و خیابان ها موازی و شیب داره . هم مترو دارد که بهش می گن BURT و قطارهای کابلی و ریلی و برقی تو...
  • آمریکا ۲ - دالاس دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1386 10:06
    خلاصه ما راهی دیار لنگه دنیا شدیم . پروازم خیلی خوب بود و راحت و انقدر کار نوشتنی عقب مانده همراه داشتم وقت هم کم آوردم . من اول آمدم شهر دالاس در تگزاس توی فرودگاهم چند ساعتی معطل شدم ؛ به برکت مهرورزی محمود با دول خارجی و تروریست جلوه دادن ملتی که تو این سالها حتی یکنفرشون توی عملیات تروریستی شرکت نداشتن ! ولی کارم...
  • آمریکا شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 06:18
    واقعیتش اینکه اتفاق فوق العاده ای نیوفتاده فقط می خواستم روزنگاری سفر کنم ولی هی روزها روی هم انبار می شد وتنبلی من بیشتر . از دبی شروع می کنم و تند تند تا برسیم به امروز . اواخر مرداد بود ما رفتین دبی برای ویزای آمریکا - مدارک را هم از قبل آماده کرده بودیم . کار سفارت تا ظهر طول کشید و بالاخره با ویزا آمدیم بیرون ....
  • درد دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1386 12:28
    ... اولین قلم حرف حرف درد را در دلم نوشته است. دست سرنوشت، خون درد را با گِلم سرشته است. پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟ پس چگونه من رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن، جدا کنم؟ دفتر مرا دستِ درد می زند ورق شعر تازه‌ی مرا درد گفته است. درد هم شنفته است. پس در این میانه من از چه حرف می زنم؟ درد، حرف من...
  • شروع مجدد پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 04:32
    سلام به اونهایی که اینجا را می خوندن و من وبلاگشون را می خونم و دوسشون دارم . می خوام دوباره شروع کنم و بنویسم خیلی وقته ُ؛ ولی دو یا سه تا نوشته دستنویس از قبل دارم که دوست داشتم اول اونها را تایپ کنم و اینجا بگذارم بعد شروع کنم به نوشتن سری جدید روزمره هایم آخه می خواستم مجبور نشم دوباره نقب بزنم به زندگی گذشته ام و...
  • همیشه می شه از دوست داشتن گفت ؛ دوشنبه 25 تیر‌ماه سال 1386 12:26
    تو را به جای همه‌ی زنانی که نمی‌شناختم دوست می‌دارم تو را به جای همه‌ی روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم برای خاطر عطر گستره‌ی بی‌کران و برای خاطر عطر نان گرم برای خاطر برفی که آب می‌شود برای نخستین گل برای خاطر جان‌داران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان تو را برای دوست‌داشتن دوست می‌دارم تو را به جای همه‌ی زنانی که...
  • دغدغه های مادری یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 01:04
    برای زنی که مادرم نیست ولی عجیب و ناباورانه ؛ مادرانه دوستش دارم ! نمی دونم اسمش چیه یا چکاره س اما بالاخره می یاد . از جایی دوری . جای خیلی دوری . درست نمی دونم از کجا . یعنی هیچ کس نمی دونه نمی دونم کی و چه طور می آد اما می دونم حتما می آد . شاید هشت سال دیگه . شاید ده سال دیگه . شاید از دو شهر پایین تر یا سه شهر...
  • سالگرد ۴ شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1386 00:41
    به مناسبت اینکه این وبلاگ وارد سال پنجمش می شه ؛ من بالاخره لینک وبلاگهایی که تو این ۵-۶ سال هنوز که هنوزه می خونم و پیگیری می کنم را به وبلاگم اضافه کردم . پی نوشت : باید به این نکته اشاره کنم جهت دوستانی که هر از گاهی پیدا می شن می گن اهل تبادل لینک هستی ؟ لینک نشانه این است ؛ من ؛ صاحب این وبلاگ ؛ از نوشته ها ؛...
  • سمت گمشده دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 02:00
    باید کوچ کنم از این اتاق و روح تابستانی ام را برای موریانه ها ی پاییز بگذارم . بزودی تابستانی دورتر ار آخر زمان باز می آید . باید کوچ کنم از این اتاق که دل تابستانی ام را زرد می کند و به جایی بروم تا سمت زمان را پیدا کنم . نه قبله نما دارم نه مهر با کدام عقربه و قرب به سوی سمت گمشده باز آیم؟ در آن لحظه آفرینش گمشده ام...
  • تشنه یک هم آغوشی پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 01:41
    من امشب تشنه یک لحظه هم آغوشی با مرگم ... چقدر امشب به آن دو فنچ کوچک حسودیم شد !
  • اشک ! چهارشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1386 15:28
    جمعه ۲۴ / ۱ / ۸۶ از گریه های دوران کودکی بگذریم . فقط چهار بار را بیاد دارم که که گریه کرده باشم . یک بار قبرستان بقیع بود ، پانزده سالگی. دیگر بعد از فیلم heven به یاد دوستی هامان و جدایی که محتمل بود و شد . و بعد از فیلم green mails بعد از کشتن معجزه گر به یاد حضرت علی بسیار گریستم فهمیدم دورانش فرق نمی کند مسیح...
  • حرفهایی هست برای نگفتن . یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1385 01:17
    حرفهایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود ، نمی گوییم . و حرفهایی هست برای نگفتن . حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آرند . حرفهای شگفت ، زیبا و اهورایی همین هایند . و سرمایه ماورایی هر کسی به اندازه حرفهاییست که برای نگفتن دارد . حرفهای بی تا و طاقت فرسا که همچون زبانه های بی قرار آتشند . و کلماتش هر یک انفجاری...
  • حکایت من چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 01:54
    به من گفت بیا به من گفت بمان به من گفت بخند به من گفت بمیر آمدن ، ماندم ، خندیدم ، مردم
  • دیروز و امروزم پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 21:17
    بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو شب از فراغ تو می نالم ای پری رخسار چو روز گردد گویی در آتشم بی تو دمی تو شربت وصلم نداده ای جانا همیشه زهر فراغت همی کشم بی تو اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو ییام دادم گفتم بیا خوشم می دار جواب دادی و گفتی که من...
  • آماده مرگم ! جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 23:07
    از مرگ گفتم در نوشته قبلی . من همیشه خیلی راحت نسبت به مرگ سخن می گویم و خیلی وقتها خواسته ام که شبانه مرا در بغل بگیرد . و بارها صدایش زدم : برادرم مرگ ، ای آشنا ؛ با من آشتی کن . امشب با تمام قدرت قلبم می گویم و با تمام اطمینانم . آماده ی آماده ی مرگم چون چیزهایی را بدست آورده ام ، که برایم کافی و وافی است ، از...
  • قبرستان دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 18:23
    دلم قبرستون می خواد با کلی قبر و راه رفتنهای بی هدف دلم تخت پولاد* می خواد . یک شب تا صبح هم می خوام راستش را هم بگم دلم مرگ می خوام . * تخت پولاد : قدیمی ترین قبرستان ایران واقع در اصفهان ؛ و یکی از سه قبرستان مهم مسلمانان .
  • شکست ! شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 14:45
    بالاخره اتفاق افتاد کسی دل مرا شکست .
  • نباید بیش از حد مهر ورزید . در غیر اینصورت رنچ بسیار خواهی برد ! چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 15:49
    *ترجیح می دهم به جای روشن کردن رازها به آنها رنگ بیشتری بدهم . زیرا راز، به محض اینکه به راه حلی رسید ،دیگر رازی نیست که ما را به فکر اندازد .* همیشه مسیح را جور خاصی دوست داشته ام . قداست و مهربانی خاصی ازش دریافت می کنم ؛ شاید از کمتر مردان مذهبی اسلام این حس را گرفته ام . مسیح را خیلی نزدیک به خودت می تونه احساس...
  • خبر مرگ دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1385 03:17
    ساعت3 دقیقه به 3 بامداد بود پیامی روی موبایلم دریافت کردم . خواندم ؛ بدنم سرد شد؛ دلم گرفت . در خانه راه رفتم و راه . عمو فوت کرده بود . خبرهر مرگ همیشه ضربه ای با خودش همراه داره حتی برای منی همیشه با مرگ راحت بوده ام ، چون مانند تولد ، ازدواج ، مریضی یا ... قبول دارم که عضوجداناپذیر زندگی است . تا صبح نخوابیدم این...
  • راه فرودگاه سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1385 08:51
    سحر بود روز جمعه از فرودگاه برمی گشتم خانه بعد از چهارتا پرواز توی هفته گذشته دفعه دوم بود توی این هفته می رفتم برای رسوندن کسی به فرودگاه ! یعنی یک راه عادی و تکراری ۱) ولی تهران بنفش بود ؛ هیچگاه تهران را اینگونه ندیده بودم کوه ؛ ساختمانها ؛ برج بلند تهران همه بنفش بودند یکجور هاشور خورده انگار همه چیز به هم متصل...
  • روی کیک ... پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 05:50
    ۱) روی کیک عدد ۲۶ را گذاشته بودند . این حکایت از آن داشت که ۲۶ سال گذشت از عمرم . شاید اگر کوچکتر بودم از فردا خودم را بیست و هفت ساله معرفی می کردم هر سال این دعوا را با مادرم داشتم سر عدد روی کیک ؛ حق با مامان بود شمع سالی که رفته و سپری کردی را باید فوت کنی ولی حس بزرگ شدن چیز دیگری بود . ولی حالا بهتر می بینم که...
  • خستگی مفرط دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 13:38
    تو طول روز هیچ کاری نمی کنم هیچ گونه غلط خواصی نمی کنم شدم دوباره یک انگل اجتماع ولی شبها موقع خواب آرزو می کنم سه روز بخوابم !!!
  • سالگرد پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 02:48
    امروز 06/07/2006 این نوشه مال درست یک ماه پیش 06/06/06 الان دو سال و دو ماه و دو روز از اون روز خاص می گذره. آره 04/04/04 روز خواسته شدن و هم داستان شدن در تصمیمی بزرگتر از قبای هر کداممان تصمیمی که بعد ار این مدت داره ثمره می ده ، تنها بر اتکا بر ما سفری که از همان روز شروع شد و تا به امروز با تمام شادی و سختی هایش...
  • چه خوب که لازم نیست ما بمیریم ! جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 23:53
    استاد گفت : یا باید همدیگر را دوست داشته باشیم یا بمیریم . خواهر لبخندی زد و گفت : چه خوب که لازم نیست ما بمیریم . ** یک شعر که تصویر سازی زیبایی داره در سایه روشن نوشتم آخه حسش سایه روشنی بود . کوتاه و زیباست حتما بخوانید .
  • اندر پیچ و خم دوست داشتن ! سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1385 22:30
    تو تنهایی خودم وقتی داشتم به این موضوع فکر می کردم که اگه برای مدتی کوتاه یا بلند قرار باشه جدایی بینمان اتفاق بیوفته تو آخرین دیدار ازش چه بخواهم یعنی چه نصیحتی را بدرقه راهش کنم . متوجه شدم هرچه که منو دلواپس می کنه ؛ خود او در موردش سخت گیر تر است و قطعا عاقلانه و درست عمل می کند . و جای هیچ نگرانی نیست . تنها چیزی...
  • 279
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 10