این هیچ ربطی به این نداره که من همیشه از زندگی عقبم و مدتها بعد از هفته کتاب دارم در مورد کتاب می نویسم .
خیلی ها کتاب هدیه می دهند و این بهترین هدیه است اگر برای رفع تکلیف نباشه .
مخصوصا وقتی کسی کتابی را می خونه و تشخیص میده این کتاب برای دوستش مناسب و بدردش می خوره .
حالا دلیل این حرفا کتابی بود که پیامبر بهم داد و باعث شد دوباره رو غلطک کتاب خوندن بیوفتم .
و در یک هفته چندین کتاب را بخونم که اتقافا همه را از دوستان خوبم هدیه گرفته بودم .
و کتابها :
۱- تنهایی پر هیاهو (بهومیل هربال) ؛ که همان کتابیست که پیامبر عزیز بهم داد و انقدر خوب بود لذت خوندن و خوندن را باز آفرید .
۲ـ یوزپلانگانی که با من دویده اند ( بیژن نجدی) ؛ از خانم ماه ؛ مقدمه کتاب را اینجا بخونین با همین تیتر .
۳- عشق روی پیاده رو ( مصطفی مستور ) ؛ از شین ؛ که همیشه دلتنگشم .
۴ـ آرش در قلمروی تردید - بار دیگر ؛ شهری که دوست می داشتم ( نادر ابراهیمی ) خودم به خودم کادو داده بودم !
کتاب دوم را چندمین بار بود که می خواندم
۵- یکی پیدا میشه تنهایی مو باهاش قسمت کنم . (نازیلا ناساری) از ناتاناییل کوچولو .
۶- بار دیگر شازده کوچولو (ساویسا مهوار ) از ناتور مهربون
از همین کتاب برای گل خودم :
در دنیا باید خیلی مواظب هر چیزی بود تا خطرناک نشود . حتی یک گل !
آری حتی گلی کوچک هم گاهی می تواند خیلی خطرناک باشد .
و آن هنگامیست که مثل او مثل درخب بائوباب در قلب آدم ریشه زده باشد .
و آن گاه است که می تواند همه وجود آدم را فرا بگیرد .