الان درست دو ماه است که از مکزیک آمده ام.
هیچ کس به اندازه دختر خاله نمیدونه با چه شور و حالی و همراه با چه عزمی جزم به ایران برگشتم
برای کار و فعالیت .
ولی در این دوماه و از همان روزهای اولیه وضعیت به گونه ای دیگر رغم خورد .
خیلی طول نکشید که تمام انرزی ام را از دست دادم .
دوباره شدم همان آدم بی انگیزه و بی هدف گذشته .
خسته ام ، خسته ام و البته درمانده .
درست شده ام مانند دکتر فیلم " خانه ای روی آب "
سنگین ، کند ، درگیر و خسته . حتی همش احساس خفگی و تنگی نفس دارم .
درست مانند لاک پشتی که در گل مانده باشد .
کندی ام در همهجا مشهود است . در راه رفتن ، بالا رفتن از پله و ...
همه چی در این کشور کند است و بی برنامه و بی هدف .
و تورا مجبور می کند که چون خودش باشی .
گل بود به سبزه نیز آراسته گشت !!!
حال روزم و افکار و مشکلات شخصی ام خیلی وضعیت جالبی داشت !
ابن انتخابات و نتیجه اش هم دل و دماغ برایمان نگذاشت .
ما که بر این عقیده بودیم که اصلا کاندید شدنش برای ریاست جمهوری ، توهین به کشور و مردم است .
انتخاب شدنش چی می تواند باشد ؟
کلام آخر:
در مکزیک با خانم دکتری برخورد داشتم می گفت :
در فرهنگشان برای توصیف چشمان زیبا از عبارت :" persian eyes " استفاده می کنند .
ببینید فرهنگ ایرانی در دورترین نقاط دنیا چطور شناخته می شده .
ولی حالا چگونه یاد می شود !
و فرداهایمان اگر او برحکومت برسد تاسف بارتر نخواهد بود ؟