برای کوف :
همه چیز از فوتبال شروع شد ، و جمله تاریخی الاغ برگرد !
بعد ها زیاد با ما می گشت ، بعضی ها می گفتند چرا همش به شما سنجاقه ولی من این حس را نداشتم . بود دیگه .
البته منم اوایل خوشم نمی آمد که با ما خونه پیامبر و ماه می آمد ، می گفتم فوتبالیا نباید انقدر با روزمره و رفیقا قاطی بشه .
هرچه گذشت به بودنش عادت کردیم .
بعد از خودمان شد .
جز آمار بود و توی هر برنامه پایه ، نبودنش جز برای حکم کمبود بود .
با اینکه نظرش اصولا مهم نبود ....
تا رفت تحصیلات و من همش خوشحال که چه خوب که توی این اوضاع احوال ایران نیست .
تا دیشب که بعد از ماهها که از پیشمان رفته بود به لطف اسکایپ یک ساعتی دیدمش و شنیدمش .
و بعد از خداحافظی بود که دانستم چقدر دلم برایش تنگ شده و چقدر به بودنش کنارمان عادت کرده بودم و حالا نیازمندشم .
پاکت سیگار مهندس را از جیبش کش رفتم و از خونه زدم بیرون .
نشستم رو پله ها و بعد از ماهها سیگاری روشن کردم و تو حین پک زدن به خیلی چیزها فکر کردم .
به گذشته
شروع دوستی هامان ، افت خیز ها که ما ها را همین فرزانگان کرد .
کم و زیاد شدن هامان .
به آینده
به این فکر کردم تا کی در کنار هم خواهیم بود .
باز مثل تمام سه ماه گذشته به درستی برگشتنمان و یا ماندن و درس خواندن همین جا و زندگی کردن فکر کردم
دیدم برای من خارج یا ایران زندگی کردن مهم نیست .
من همه زندگیم برای اونایی زندگی کردم که دوستشون دارم
تمام سفرم فکر و ذکرم این بوده با بچه ها اگه بیایم اینجا ها چه کارهایی می شه کرد و...
حال
می خواهم کنار اونا باشم .
درست مثل ۱۵ سال پیش که استرالیا نماندم .
درست مثل ۵ سال پیش که مکزیک نماندم .
درست مثل ۲.۵ سال پیش که امریکا نماندم .
باز بر می گردم .
با اینکه برای خیلی ها احمقانست .
چون دلم برای همه فرزانگان تنگ شده . چون بهترین و خوشترین لحظات عمرم با انها رقم خورده و می خوره .
برای بودن با نخورده مست و بهترینش ، پیامبر و ماه ، میسیکس ، دی بی دی ، و کوف که گفت می آید
و اونایی که شاید دیر و زود بهمون اضافه می شن به زودی بر می گردم .
پس دیالا آماده بشین من و چی داریم می آییم .