تو تنهایی خودم وقتی داشتم به این موضوع فکر می کردم که اگه برای مدتی کوتاه یا بلند قرار باشه جدایی بینمان اتفاق بیوفته
تو آخرین دیدار ازش چه بخواهم یعنی چه نصیحتی را بدرقه راهش کنم .
متوجه شدم هرچه که منو دلواپس می کنه ؛ خود او در موردش سخت گیر تر است و قطعا عاقلانه و درست عمل می کند .
و جای هیچ نگرانی نیست .
تنها چیزی که به ذهنم زد این بود که ازش بخواهم سیگار نکشه ...
درست یک هفته بعد
در کنار رودخانه دز دراز کشیده بودم ؛ چشمام دوخته به کمان باریک ماه بود .
برای تمامی دلتنگیم و علاقه ام به او سیگاری کشیدم
که به حق لذت بخش سیگاری بود چون حس او در کنارم بود و دیگر هیچ .
توی همه اجزا زندگی یک نظم وجود دارد یعنی از یک فرمول و قانون مشخص پیروی می کند .
و تنها دوست داشتن است که از هیچ قاعده و قانونی طبعیت نمی کنه !
امروز ۰۴/۰۴/۲۰۰۶ یعنی دو سال گذشت .
خوشحالم که دوست داشتن هنوز اینقدر سیال در بینمان جریان دارد .
از برای شین :
اگر بخواهیم بطور مطلق در مورد این دو فیلم صحبت کنم باید بگویم
خوب ، عالی ، روان ، دوست داشتنی و به یادماندنی است .
که اخریی برای یک فیلم خیلی مهم است که چقدر می تونه تو این دوران که ذهن ما پر از مشغله است
برای خودش جا باز کنه و ذهنمون را به خودش مشغول کنه .
حیطه فنی و سینمایی خیلی به من مربوط نمی شه ولی
یک اثر زیبا اصولا از یک هارمونی و نظم برخوردار است و نظم اگر در تمام خطوط و در یک راستا نباشه
یکجاش لنگ خواهد زد که در این دو فیلم این طور نبود و روانی خاصی داشت .
بیشتر دوست دارم در مورد احساسم از این دو فیلم بگم .
- فیلم اول Before sunrise
یک فیلم رومانتیک و عاشقانه بر خوردار از تمام جنبه ها بود.
یک اتفاق ساده برای آشنایی
ریسک و قبول ادامه دادنش در یک لحظه
جوانه زدن یک رابطه بدون داشتن هیچ پیش فرض یا توقعی
و ادامه آن
دلبستگی و جدایی
این اتفاق ، آرزویی است که در پستوی ذهن خیلی از ما هم می شه پیداش کرد
یکم فکر کنید متوجه می شوید این ارزوی امروز یا دیروزتان بوده .
بنابراین دیدن این فیلم حس خوبی برایمان به ارمغان میاره
حس اعتماد به عشق و دوست داشتن و روابط انسانی
آرزوی درونیمان یا خاطره قدیمیمان را برایمان تازه می کند .
و حتی در آخر چون جدایی کوتاه و وصالی درآینده متصوریم دیگر پایان ، غم انگیز نیست .
و باز به ما اجازه رویا پر دازیهای بیشتر و بیشتر را می دهد .
- فیلم دوم before sunset
یک فیلم انسانی و اجتماعی است .
یک فیلم کاملا درونی که موضوعش ما را با یکی ازسوالهای ترسناک و بی جوابمان مواجه می کند
کشمکش بین تعهد و علاقه .
که این موضوع در تمام داستان ذهن من را مشغول کرد .
و حتی گهگاه را اذیتم کرد و کلافه .
ساده بگم
2 نفر داریم که هم را دوست دارند
حالا پیش هم هستند
فالنفسه بودن اینها در کنار هم و دیدار خیلی عالی است .
ولی یک قدم فاصله بگیریم دارای یک کشمکش می شیم که حالا چی ؟
چه باید کرد ؟
باید به تعهد بها داد یا به عشق و دوست داشتن و یک آرزوی دیرینه ؟
( لزوما منظورم تعهد به یک نفرنیست مثل همسر، که اینم می تونه باشه ولی می تونه تعهد به
یک اعتقاد یا یک عرف اجتماعی باشه)
باید تعهد را مقدم دانست و از این شخصی که دوست می داریم فاصله بگیریم و عشق را فراموش کنیم
و زندگی را آنگونه که بوده ادامه دهیم و از آرزویی که در شرف محقق شدن است صرف نظر کنیم .
یا
دنبال آرزوی شخصیمان برویم و دوست داشتن را متبلور کنیم
و تعهد به شریک کنونی یا مرام و مسلک شخصی را زیر پا بگذاریم ؟
چی درسته ؟
چه باید کرد ؟
چی مهمه خودت یا دیگری ؟
نظر شما چیه ؟
سال نوبرای دلهاتون بهاری باشه و شاد شاد .