امروز دیوانه ۲ تا امتحان داره.الان یکیشو داده و عصر یکی دیگه.
امتحان چیز خوبی است و خیلی به درد می خوره اما همیشه نمره دادن سخته.
البته من کلی گفتم.امتحان دادن تو دانشگاه که خسلی سخته .
راستش این همه مقدمه چینی واسه این بود که یک اعترافی بکنم:
من این ترم اصلا حوصله درس خوندن نداشتم و تقلب کردم....................
و از شانس بد تقلب را گرفتن و من این ترم اخری از امتحان محروم شدم.
خیلی اون لحظه واسم سخت بود . دنیا جلوی چشمم سیاه شد.
قیافهی کسی که ازم تقلب گرفت( که به نظرم منفورترین قیافه اومد)قیافهی
یکی از دوستام که با نگرانی نگاهم می کرد.........چه سخت بود اون لحظه
همه چیز سخت بود....حتی راه رفتن.
راستش از نظر خودم حق داشتم که تقلب کنم وقتی نتونستم درس بخونم.
خیلی دوست دارم نظر شما رو بدونم ...........
به امید اینکه در همه امتحانات زندگی بدون تقلب قبول بسیم.........
شادزی
ما که مفصل در این مورد با هم حرف زدیم .
ولی هر اتفاقی چه خوب چه بد یک تجربه است . و یک خاطره
درست این است که بعد از گذشت از التهاب واقعه در مورد اون اتفاق قکر کنیم و بی یک نتیجه جدید که همانا تجربه جدید ماست برسیم .
حالا با به یاد آوردن اون خاطره در زمان های دور و نزدیک
اون تجربه هم برایمان یاد آوری میشه .
که در موقع لزوم کار سازه . شاید هم بعد از گذشت زمان به
نتیجه جدیدی برسیم که خودش یک تجربه است .
بعد چی شد که تصمیم به اعتراف گرفتی آن هم در وبلاگ ؟
یک چیز را توجه کردید شادزی خانم
تلاش کرده و به فارسی نوشته
اعتراف کردن خودش سخته اون هم به فارسی تایپ کردن برای شادزی ....
پس معلومه خیای می خواسته یک چیز را بگه