چند بار در مورد محسنات دوری با هم حرف زدیم .
ولی دوست داشتم امشب در کنارت بودم .
دستاتو تو دستم می گرفتم و تو چشمات نگاه میکردم و ساعتها در آنها سیر می کردم .
و از اون مسافرت اون غمها و آشوفتگی ها را می زدودم و دیو انگی ها ی جدید و سر گشتگی برات سوغات می آوردم .
و دیگر نیازی به سوال کردن نبود برای فهمیدن راز دلت و غم درونش