یک شب خاص

دیشب شب بخصوصی بود
دیروز نگرانی ام را از بابت بیهمده تلف شدن روزم برایتان گفتم .
ولی دیروز نخورده مست و پیامبر آمدند و حضورشان باعث شد قسمتی از کارهای عقب مانده ام انجام شود .
ولی تلفن دیشبم با شادزی
و اون حس غریب ؛ مشترکمان
و چت شبانه همگی دیشب یک رنگ و بو دیگر داشت .
توصیف غیر ممکنه پس دیگه خاموش.......

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید                        شب را چه کنم حدیث ما بود دراز
نظرات 7 + ارسال نظر
سشمشئ دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:36

گندمزار دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:44 http://gandomzar.blogsky.com

همیشه این شب ها خاصن ، هیچ وقت از یاد نمیرند... موفق باشی.

نگاه دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:57 http://shouka.blogsky.com

...؟

نخورده مست دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:53 http://www.saye-roshan.blogspot.com

برای من هم شب بخصوصی بود.بعد از مدتها دوباره شاد به خواب رفتم . با لبخند. حس خوبی از این که یه دوست فکر نکنه که عمرش تلف شده و خودشو سرزنش کنه.

ماه مهر دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 13:18 http://mahemehr.blogsky.com

سلام..
آرزو میکنم همیشه خوش باشی..
تا بعد

بانو دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 15:11 http://banoo.blogsky.com

سلام..
من دیشب اکانت نداشتم!!حیف!!!!

؛)

پیامبر دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 17:29 http://saye-roshan.blogspot.com

اما من تا صبح بیدار بودم... با پروژه میدان سر و کله می زدم.
و این ...برای منم شب خوبی محسوب میشه. چون زایندگی داشتم و حالا احساس می کنم که اندکی مفید بوده ام!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد