هنوز
ناشا و آلوشا جوجه های آشنای
نوشی عزیز برنگشتند .
هر چه صبر پیشه کردم که برگردند و شادی ام را از بازگشتشان ابراز کنم ؛
و از حس پاک و ناب مادری
نه از نفرتم ؛ از دوری انسانها ؛ از تبعیض ؛ از احترامی که در بینمان گم شده است .
از زن یا مرد ...
ولی باید گفت از حقیقتی که هست و من قسمتی از آنم .
حتی با این همه تنفر از این رفتارهای هم جنسانم .
*زن شدن درد دارد و تو این روزها هزار بار زن شده ای.
زن شدن درد دارد و ما این روزها هزار بار پا به پای تو زن شده ایم.
خشمت را در «سکوت» های بی قرارت فریاد بزن.
مشت هایت را بر دیوار سیمانی بکوب.
اشکهایت را در آغوش ما را بریز.
اما یادت نرود که دانه را آب بدهی ...
مثل همیشه قوی باش و نترش.
پیروز تویی.*
*کامل این مطلب را در اینجا بخوانید ؛ قطعا احساس و قلم آلیس از من بهتره .
نفرینتان می کنم زن باشید تا بفهمید !!
سلام دیوانه عزیز !
واقعا خوندن سکوتهای نوشی تو این چند وقت دل هر کسی رو به درد میاره..و واقعیتهای زندگی خیلی تلخ هستند.
سرزمین من.
تنها.
همیشه در غم.
در سکوت.
در دلها اما غوغا.
دلهره ی هجوم سایه های سیاه.
سرزمین من...
بی نوا
من سردم است
من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد
نگاه کن که در اینجا
زمان چه وزنی دارد
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می داری ؟
من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم
من سردم است و می دانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی به جا نخواهد ماند
سلام عرض شد ! خیلی ممنونم از لطف خیلی زیادی که به من داری و هر از چندگاهی که وبلاگمو آپدیت می کنم اون طرفا میای و خوشحالم میکنی ... از تاخیر خیلی زیادم باید منو ببخشید ...شاد باشید .