ساعت3 دقیقه به 3 بامداد بود
پیامی روی موبایلم دریافت کردم .
خواندم ؛ بدنم سرد شد؛ دلم گرفت . در خانه راه رفتم و راه .
عمو فوت کرده بود .
خبرهر مرگ همیشه ضربه ای با خودش همراه داره
حتی برای منی همیشه با مرگ راحت بوده ام ،
چون مانند تولد ، ازدواج ، مریضی یا ... قبول دارم که عضوجداناپذیر زندگی است .
تا صبح نخوابیدم این خبر بزرگترین کابوس زندگیم را بیدار کرد و من را درگیر خودش.
کابوسی که از کودکیم تا امروز و تا روز اتفاقش بزرگترین ترس زندگیم بوده و هست .
باریست که هیچگاه نمی تونم زیرش طاقت بیاورم .
و اون کابوس ابدی من از دست دادن بابا ست .
به هیچ کسی تو دنیا این مقدار وابسته و محتاج نیستم .
خبرهر مرگ همیشه ضربه ای با خودش همراه داره
بهترینش یک تلنگر است
" من هم خواهم مرد "
خورشید در آمد
زندگی باز در جریان است وروز جدید
فقط یادم باید باشد برادرم مرگ روزی همین نزدیکیها به ملاقاتم می آید .
سحرگاه سه شنبه ۲۳ آبان
مرگ و باید باور کرد...
همین نزدیکیاس...
سلام یاسر جان
بهت تسلیت میگم /از طرف من هم به پدر تسلیت بگو.
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
جنازه ام چو ببینی مگو فراق فراق
این شعر از مولوی دیوانه.منم به خاطر می آوری مرا؟همو که گفت دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.
آری
من و تو هم روزی به سوی مرگ گام آخر را بر میداریم دلخوش باش که دیوانه بودیم و ازین سرای سپنج مهری در دل نداشتیم.من نیز دعا میکنم خداوند مرگ را برایم آسان گرداند.
گویند به شخصی گفتند خبر مرگ تو را بدهیم صبوری توانی کرد؟گفت:صبوری؟من شکر خواهم کرد.کاش من نیز بتوانم با مرگ و خبرش کنار آیم.تو خوبی؟عزیز؟کم پیدایی از منه یا شما؟
شنیدن خبر مردن کسی اونم نصفه شب تجربه خیلی بدیه!
متاسفم
خدایش بیامرزد ...
کابوست را عمیق درک می کنم که هروز من هم چنین کابوسی دارم!
خوش بحالش مرگ خوبی داشته . اونم تو خواب ،عالیه
تسلیت میگم