سلام به اونهایی که اینجا را می خوندن و من وبلاگشون را می خونم و دوسشون دارم .
می خوام دوباره شروع کنم و بنویسم خیلی وقته ُ؛ ولی دو یا سه تا نوشته دستنویس از قبل دارم
که دوست داشتم اول اونها را تایپ کنم و اینجا بگذارم بعد شروع کنم به نوشتن سری جدید روزمره هایم
آخه می خواستم مجبور نشم دوباره نقب بزنم به زندگی گذشته ام و آدم قبلی
ولی واقعیتش اینه که گذشته را می شه کمرنگ کرد ولی نمیشه محوش کرد .
و خوب البته من هم از گذشته ام متنفر و فراری نیستم ؛
حتی بسیار دوستش دارم فقط نکته اینه که خودم و راهم عوض شده .
چه خوب که قراره بنویسی!کم کم دیگه داشتم ناامید میشدم.با خودم می گفتم اینم ترک وبلاگ کرد!
I dream of rain
I dream of gardens in the desert sand
I wake in pain
I dream of love as time runs through my hand
خوشحالم که دوباره شروع کردی.مطمئن باش که میشه
امروز همان فردایی است که دیروز در انتظارش بودیم
حالا تو بمن بگو فرق گذسته و حال و آینده چیه ؟
D: