ساعت هاست خروسان مرا به بیداری می خوانند ؛ ولی من هنوز در خوابم .
ساعت هاست پروانه های بهاری من را به سوی نور فرا می خوانند ؛ ولی من هنوز در خوابم .
ساعت هاست کوههای سپید از من استواری می طلبند ؛ ولی من هنوز درخوابم .
ساعت هاست درختان از من سبزی من طلبند ؛ ولی من هنوز درخوابم .
من خود را در حصار خواب گرفتار کرده ام تا شاید در خواب؛ تو را ببینم .
اگر بدانم به خوابم هم نخواهی آمد .
آنگاه من بیدار ترین مرد این کره خاکی خواهم بود .
برای شمارش لحظه ها
برای یاد؛ داشت غم ها
برای رسیدن به آرزوها
بخت از دهان یار نشانم نمی دهد دولت خبر ز راز نهانم نمی دهد
از بهر بوسه زلبش جان همی دهم اینم همی ستاند و آنم نمی دهد
مردم زانتظار و در این پرده راه نیست یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد
زافش کشید با صبا چرخ سفله بین کانجا مجال باد وزانم نمی دهد
گفتم روم بخواب و ببینم جمال یار حافظ ز آه و ناله امانم نمی دهد
این شعر زیبا را با صدای شهرام ناظری می توانید در آخرین کارش به نام غم زیبا
بشنوید . یه حال و هوای دیگه داره .