-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 تیرماه سال 1382 00:01
امشب هم تنها تنهایی هم بیخیال ما نمیشه واسه تنهایی خودم دلم میسوزه..... ولی خداییش قشنگه دوسش دارم .خصوصاَ شبها.......... شادزی تنها......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 23:44
رفتم راستهی پرنده فروشها و پرنده ای خریدم برای تو یار! رفتم راستهی گل فروشها و گلهایی خریدم برای تو یار!! رفتم راستهی آهنگرها و زنجیرهایی خریدم .زنجیرهای سنگینی برای تو یار!!! بعد رفتم راستهی برده فروشها و دنبال تو گشتم اما نیافتم ای یار!!!!! شادزی.......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 17:49
ساعت هاست خروسان مرا به بیداری می خوانند ؛ ولی من هنوز در خوابم . ساعت هاست پروانه های بهاری من را به سوی نور فرا می خوانند ؛ ولی من هنوز در خوابم . ساعت هاست کوههای سپید از من استواری می طلبند ؛ ولی من هنوز درخوابم . ساعت هاست درختان از من سبزی من طلبند ؛ ولی من هنوز درخوابم . من خود را در حصار خواب گرفتار کرده ام تا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 16:29
وقتی مردی را میبینی که به زندان میرود با خود بگو: شاید از زندانی تنگتر می گریزد. و و قتی میبینی مردی مست شده با خود بگو : شاید از چیزی زشتتر از مستی میگریزد.................. شادزی..........
-
غیر منتظره ها
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 15:17
تا حالا به اینکته توجه کرده اید که وفتی همه جوانب و زوایای یک کاری را در نظر می گیرید . وحتی آن کار به نحو احسنت هم انجام می شود . اون کار یک اتفاق معمولی است . چون از قبل همه چیز معلوم بوده است . ولی وقتی یک اتفاقی روی می دهد که هیچ وقت به ذهن آدم خطور نمی کرده و احتمال نمی داده که برای او هم این اتفاق بیوفته . اون...
-
ازدواج
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 13:37
اغلب دختر ها تا وقتی مجرد هستند .چیزی نمیخوان جز یک شوهر خوب اما همین که چنان شوهری پیدا کنند .آن وقت همه چشز میخوان........شکسپیر هیچ انسانی را کامل خطاب نکن مگر اینکه بگویی اردواج کرده........افلاطون ازدواج چیز خوبیه اما به شرطی که آدمها از همسرشان هیچ انتظاری نداشته باشند...........سروانتس بزرگترین خاصیت ازدواج...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 01:29
این عکس قشنگی که شادزی گذاشته را دیدید همین پایین ۴ شنبه وای چقدر قشنگه شما ازش چی میفهمید یا چه نظری دارید ؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 00:00
در آوار خونین گرگ و میش دیگر گونه مردی آنک.... که خاک را سبز میخواست و عشق را شایستهی زیباترین زنان... چه مردی که میگفت:قلب را شایسته تر آن است که به هفت شمشیر عشق به خون نشیند و گلو را بایسته تر آنکه زیباترین نامها را بگوید... رویینه تنی که راز مرگش اندوه عشق و غم تنهایی بود. تو را آن به که چشم پوشیده باشی............
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 16:29
زندگی مثل یه پیانو هست و بستگی به تو داره که چه جوری و با چی اونو بنوازی..... اگه با دستکش بوکس بنوازی نباید انتظار داشته باشی که هر نت صدای خودش رو بده.................... شادزی.....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 12:57
عجیب است که بیمهرگان .پوستهایی سختتر دارند!!!!!!!! شادزی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 01:44
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 01:22
خداوندا اگر روزی تو و عرشت به زیر آیی و با مردم بیامیزی لباس فقر پوشی تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمبنت را کفر نمی گویی؟؟؟ شادزی........
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 00:20
الا ای رهگذر من گر چنین بر بیگانه بر گورم چه می خواهی چه میجویی از این کاشانهی عورم چه سان گویم چه سان گریم حدیث قلب رمجورم ازین خوابیدن زیر خاک خون خوردن چه میدانی که آخر چیست منظورم............... به یاد لادن و لالهی عزیز.........روحشان شاد........ خدااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟ چندی یکبار اندوه برایم هدیه میفرستی!!!مرا واقعاّ...
-
روز از نو
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 00:14
امتحانات تمام شد .و باید منتظر جوابش ماند که نظر بدهم ترم خوبی بود یا نه ؟ ولی با اینکه این ترم خیلی ترم دودره بود و خیالی از کلاسها را نرفتم . ولی در ایام امتحانات روزگار خوبی بود و راحت درس خواندم وامتحان دادم یکی از دلایل بارزش شادزی بود که در همه حال به من روحیه می داد و هم با تنبیه کردن هایش مرا مجبور به در س...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 01:41
کاش می دونستم چته؟ کاش می دونستی درد و دل کردن یعنی چی؟ اونم با من که دوسش داری؟ این سکوت من و آزار میده.......می فهمی؟ احساس غریبی می کنم بات. این که هیچی نمیگی یعنی منم دیگه وقتی دلم گرفت چیزی نگم!!آره؟؟؟ گفتی با هیچ کس مثل من راحت نیستی! پس چرا نمیگی چته؟ حتماّ از دست خودم ناراحتی وگر نه میگفتی....... راستش منم...
-
امشب...
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 01:04
امروز امتحانات دیوونه تموم شد بعد از چند شب تنهایی امشب اینجاست اما ساکتتتتت دلش گرفته.نمی دونم چرا؟ خودشم نمی دونه!!! فکرشو بکن دل به اون بزرگی بگیره؟؟؟؟؟؟؟؟ امشب آرزوم اینه: ای کاش میتونستم ببینم تو دل دیگران چی میگذره؟؟؟ شادزی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 00:03
کوهها با هم اند و تنهایند همچون ما با همین تنها........ شادزی....
-
ملا نصردین..
دوشنبه 16 تیرماه سال 1382 23:50
یه روز ملا نصردین ۴ دست و پا تو خیابون دنبال گمشده ای از این سو به اون سو میگشت دوستی بهش میدسه . میگه: ملا دنبال چی میگردی؟ ملا میگه : دنبال کلیدم. دوست میگه خوب کودووم حوالی گم کردی که کمکت دنبالش بگردم ملا میگه تو خونمون! دوست میگه پس چرا اینجا دنبالش می گردی؟ ملا میگه آخه هینجا روشنتره.......... ما عارت کردیم که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 تیرماه سال 1382 16:39
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 تیرماه سال 1382 16:04
می گن اون دنیا ادما به شکل یه حیوون ظاهر میشن البته بعضیهاشون فکر می کنید شما چه شکلی ظاهر می شید؟؟؟ شادزی........
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 تیرماه سال 1382 15:13
از انها که ماهی می خواستی و به تو مار دادند. غمگین مشو شاید چیز دیگری نداشته باشند. پس. این عین بخشندگی است........ شادزی....
-
آخرین قطره.......
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 19:15
هر بار که کرا میدید ساعتها گریه می کرد! آخرین بار که به سراغم آمد دیوانهوار میخندید! وقتی حالت استفهام را در نگاه من دید با طعنه گفت: تعجب نکن که چرا می خندم من دیگر آن زن سابق نیستم! بس بود هر چه تو قاه قاه خندیدی و من های های گریستم! تازه حرفش را تمام کرده بود که یکباره قطره اشکی سرگردان در گوشهی چشمش لنگر انداخت؟با...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 14:56
چه شریف است دل غمگینی که باید برای دلهای شاد آوازهای شورانگیز بخواند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 12:38
دهان دختر زیبا تهی ز دندان است که هر شکسته دندان بهای یک نان است هیچکس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و همه مردم شهر بانگ ور داشتن که چرا سیمان نیست؟ و کسی فکر نکرد که چرا سیمان نیست؟ و زمانی شده است که بغیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست...... شادزی.............
-
آه
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 03:23
آیاچیزی سختر از دیدن غم و احساس و درک ناراحتی کسی که دوسش دارید است ؟ امشب چه شب غمگینیه.......
-
چقدر غم دارم؟
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 01:27
وایییییی خدای من چه کار می کنی؟ الان یه وبلاگ خوندم درست جریان و نفهمیدم فقط همین قدر فهمیدم که از ۲ عاشق یکیشون رفتنیه....................... ای کاش من بجای اون دختر می رفتم و اون میموند پیش عاشق اشفتش. بغض داره خفم می کنه .یکی هم امشب نیست باش حرف بزنم خدا با تو حرف می زنم : این چی کاریه؟ ملومه دختر خوبیه .نوشته بود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 00:37
امروز می خوام در مورد این صحبت کنم که: عشق اومدنی هست یا اموختنی؟ استاد بوسکالیا استاد تعلیم و تربیت دانشگاه کالیفرنیا معتقد هست که: عشق اموختنی هستش و چیزی نیست که خود به خود بوجود بیاد. من که این مطلبو خوندم دیدم اصلا باش موافق نیستم به همبن دلیل تصمیم گرفتم نظر خواهی کنم.. ۵ تا رأی داشتم که گفتن اومدنی هست. دیوونه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 تیرماه سال 1382 23:26
دهر بسیار چو من سر به گریبان دیده است چه تفاوت کندش سر به گریبانیه من..... شادزی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 تیرماه سال 1382 01:13
TAKE YOUR WOMAN BY THE HAND AND LOVE HER TILL SHE DIES BE STRONG WHEN SHE NEED YOU AND HOLD HER WHEN SHE CRYES AND IF A MAN SHOULD SAY TO YOU THAT: "LOVE JUST BRING YOU PAIN" TELL HIM: " NO MY WOMAN IS SOME THING ELSE" SHADZI
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 تیرماه سال 1382 00:58
ما را فرستادند که این بندهی نازنین ما میان قوم ناهموار گرفتار است دریغ است که او را به زیان برند.... شادزی