تعطیل

امروز اخرین امتحان و دادم و تمام.....

حالا فقط مونده پایان نامه...یه حس عجیبی دارم.

هم خوشحالم از اینکه ۴ سال درس تمام شد

هم یه جورایی نگران چون احساس میکنم از این به بعد

باید جدیتر زندگی کنم....دیگران هم به یه چشم دیگه بم

نگاه میکنن مه اصلا دوست ندارم........


شادزی....

دیروزم در بطالتی عظیم گذشت .

و امروزم در حسرت دیروز می گذرد .

آیا فردا توانی برای بر خواستن از این گرداب خواهم داشت .

مسافر

از پس فاصله ها می خندید ان مسافر که درونش غم تنهائی داشت.

در نکاهش غم تنهائی .......در دلش اما

من نمی دانم که چه غوغایی بود.انقدر میدیدم که جه زیبا

سعی بر اغفای غمش می کرد.بی گمان میدانست که اسرار دلش میدانم

بی گمان می دانست که با رفتن او من چه سان تنهایم.......


ps: امیدوارم امتحان نخورده مست خوب شده باشه.............

شادزی

only an idiot and genius break man-laws,and they are the nearest to the heart of God

تنها دیوانه و نابغه است که قوانین بشری را را نقض می کند ؛ و اینان نزدیک ترین کسانند به قلب پروردگار .

(جبران خلیل جبران )

      -  ؟  -

کاش می شد ؟

چند بار در مورد محسنات دوری با هم حرف زدیم .
ولی دوست داشتم امشب در کنارت بودم .
دستاتو تو دستم می گرفتم و تو چشمات نگاه میکردم و ساعتها در آنها سیر می کردم .
و از اون مسافرت اون غمها  و آشوفتگی ها را  می زدودم و دیو انگی ها ی جدید و سر گشتگی برات سوغات می آوردم .
و دیگر نیازی به سوال کردن نبود برای فهمیدن راز دلت و غم درونش

امشب

امشب ازون شباست که من دوباره دیوونه شدم......

دیوونه جان نگران من نباش چیزیم نیست

یمی از بازدید منندگان عزیز پیشنهاد دادن که نظرات رو اینجا بنویسیم

بنابراین اومدم که بگم طوری نیست میگزره......

شادزی

در جواب آشوب

من با چیزی مشکل ندارم
بارها هم گفتم من در لحظه زندگی می کنم
تا آینده ای بهتر داشته باشم
پس ترسی از آینده ای که ممکنه اتفاق بیفته ندارم .
حتی اگر دوستش نداشته باشم
چه برسد به اینکه امروزم را بخاطر بخاطر اتفاقی که ممکن بیفته خراب کنم .

دل نگرانی هایم هم از دوست داشتن است وقتی کسی را دوست بداری برای هر لحظش نگران و نگرانتر می شوی

و من هنوز تورا نمی فهمم که چه شد

بخند خانمی بخند