نازنینم نجاتم بده
از رنج و یاس و محنت                                                                                                                                                   شاید من دیوانه هستم
هنوز رویای اینجا بودنت را در سر دارم
عزیزم دیگر گریه نکن
من ؛ برایت گریه می کنم
آه؛ کاش دیگر نگران و مایوس نباشی
دلم برایت تنگ شده است

دل نگرانی

بقول روباه داستان شازده کوچولو : همیشه خدا یک پای بساط لنگه :
حالا که من تصمیم گرفتم . یک تکونی به خودم بدم و بازندگی دسته و پنجه ای حسابی تر نرم کنم و سعی کنم .
که فعال تر باشم . ولی توری می شه که دیگه وقت کافی نداری
صبح ساعت 7 می زنی بیرون و شب ها 11 بر می گردی .
اونموقع است که شادزی خوانم از دستت می رنجه ؛ حق هم داره فکر می کنه بهش بی توجه شدم
فکر می کنه سرد شدم .
آخه صد اتفاق دیگه هم رخ می ده که افکارش را تقوییت کنه خرابی ماشینم و باتری موبایل یا جا ماندن آن تو خونه و...
خوب من اینا رو نوشتم چون نمی خواستم تو ذهنم  بمونند و اذیتم کند نوشتم تا از ذهنم بیرون بریزمشان
و بر این باور باشم که اتفاقی نیوفتاده .
چون سخته که احساس کنی از چشمش افتادی .
شاید هم تمام احساس هایم نادروست باشد . خوب چهی بهتر از این ؛
قرارمان ایت بود که اگه از هم دلگیر بودیم با هم حرف بزنیم و حلش کنیم و تو حرفی نزدی
خوب می زارم به حساب اینکه من اشتباه فکر کردم و اتفاقی نیوفتاده
چند روز می روم  اصفهان ؛ امیدوارم اونجا هم در کنارم باشی و اینجا هم بنویسی .
تنهایم نگذار

tomorrow

And I wanna believe you,
When you tell me that it'll be ok,
Ya I try to believe you,
But I don't

When you say that it's gonna be,
It always turns out to be a different way,
I try to believe you,
Not today, today, today, today, today...


I don't know how I'll feel,
tomorrow, tomorrow,
I don't know what to say,
tomorrow, tomorrow
Is a different day

It's always been up to you,
It's turning around,
It's up to me,
I'm gonna do what I have to do,
just don't

, and I know I'm not ready,
, maybe tomorrow

 
And I wanna believe you,
When you tell me that it'll be ok,
Yeah I try to believe you,
Not today, today, today, today, today...

Tomorrow it may change

می تونید آهنگ ومتن کامل این شعر را اینجا بشنویدو ببینید از Avril Lavigne

از  چشمات  به  دلت  پی بردم

از  دلت  به  غم  ایمان  آوردم

و در  آخر  دیدم  هم  دردیم

و  تو  مرا  به  راه  خود  آوردی

ولی خود  رفتی ....................!!!!

و  من  هر گز  نفهمیدم  چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ابرها هزاران کوه را در بر می گیرند . به تدریج و به نرمی می روند و باز می گردند .
وبه نحوی نا محسوس بالا و پایین میروند .
قلب از تپش باز می ایستد و تنفس متوقف می شود .
این لحظه وحدت خلاق حقیقی است .
مرحله ای گفته می شود : ماه آب ده هزار دریا را جمع می کند .
قلبی که در میان تاریکی نورانی شده ؛ ناگهان تپش خود را آغاز می کند .
و این باز گشت یک نور است ؛ و زمانی است که کودک تولد می یابد .

می شد از بودن تو عالمی ترانه ساخت کهنه ها رو تازه کرد از تو یک بهانه ساخت با تو می شد که صدام همه جا رو پر کنه تا قیامت اسم ما قصه ها رو پر کنه اما خیلی دیر دونستم تو فقط عروسکی کور و کر بازیچه باد مثل یک بادبادکی دل سپردن به عروسک منو گم کرد تو خودم تو رو خیلی دیر شناختم وقتی که تموم شدم نه یه دست رفیق دستام نه شریک غم بودی واسه حس کردن دردام خیلی خیلی کم بودی توی شهر بی کسیهام تو رو از دور می دیدم با رسیدن به تو افسوس به تباهی رسیدم شهر بی عابر و خالی شهر تنهایی من بود لحظه شناختن تو لحظه تموم شدن بود مگه میشه از عروسک شعر عاشقونه ساخت عاشق چیزی که نیست شد روی دریا خونه ساخت.................... شادزی........

love is more beautiful than roses much deeper than the seas stronger than a hurrican but timed like a breeze real as in a picture but yet it cant be seen. more beautiful than anything as vivid as a dream. precius/as rare as jewals a bond between two hearts a symphony of feelings when time is spent apart.... shadzi........