......................شب..........سکوت......فکر...........نگاه.......چراغ خواب..........صدای کولر....

........تاریکی.....فکرررر.......اضطراب فردا..........................................................





شادزی......

یک روزی در چت این مطلب را شادزی برام نوشت . من یادداشتش کردم و حالا براتون می نویسم .

و آن مطلب :
 آدمها وقتی می خواهند ابر انسان بشند  یعنی آسمانی بشن
باید کلی راه برند
باید پریدن را تمرین کنند
باید برسن به یک خط قرمز وقتی به اون خط رسیدند
باید پرواز کنی و بری تو آسمون
ولی تنهایی پرواز کردن خیلی سخته
چون لازمه یکی باشه که تو آسمون باهاش حرف بزنی . حواسش بهت باشه
اگه بالهاتو  گردو خاک گرفت اون بالاهاتو بتکونه
و....

حالا امشب یک مطلب راجب پرواز می نویسم .

*هر یک از ما روزی با معیارمان نسبت به زندگی مورد قضاوت قرار خواهیم گرفت ....

  نه با معیار زندگی کردن ؛ با میزان بخشیدن ...

  نه با میزان ثروت ؛ فقط با میزان خوب بودنمان ؛ نه با بزرگی ظاهری *

     
                                                                     ولیام آرتور وارد

هر گوشهی این خاک دل سوخته ای هست.............

.......ساکت.....


با شما هستم آقا.......ساکت.........به شما فرصت سخن گفتن داده می شود..

ادامه بدهید خانم...

ـبله . می گفتم: بعد از یکسال اومد گفت:من بلد نیستم معذرت بخوام

اما....متاسفم.......نمی دونم چی شد که اونجوری شد....من تقصیر نداشتم.....من

عاشقت بودم....هستم..بیشتر از قبل..........تو منو نفرین کردی؟؟

من زندگیم خراب شد....همه چیز بهم خورد.....

ـمن نفرین نکردم......

ـمی دونم تو خوبتر از اینهایی اما آه کشیدی؟؟ حتما آه کشیدی.......

ـدیگه اون دسته خودم نبوده................

بعد از ۳ ماه گفتمانهای عاشقانه.مکتوبهای جانسوز رفت........و روز میلاد تن من رو

از هزاران کیلومتر فاصله تبریک گفت و ...............

بیقراریهای من هر روز گفتمان ها رو پرخاشگرانه تر می کرد......

اون خوب بود...مهربونتر از چیزی که فکرشو می کردم.....

من بودم که هی نغ میزدم...گله می کردم....................................دیگه زنگ نزد...

...............۲ ماه بعد دست تو دست یه دختر..............شاخ!!!!!!!!!!!!!

چه زود عشقها رو به گور میسپارند و عشق دیگری می زایند!!!!

دیدمش.......کثافت(جلوی ملت)

اومد دنبالم....داد زد...من کثافتم؟؟من..........آره خوب فهمیدی....من آشغالترین آدم روی

زمینم......

من.............تو فقط واسه من یه بره بودی.....مثل قبلی ها و بعدی ها.....

ـتف!!!!!!!!

-هه....دوستت دارم برو کوچولوی من..

ـفکر کردی. من دوباره عاشق شدم....اگه خیال کردی هنوز دوستت دارم کور خوندی.......

من نامزد کردم....

ـنگاهی که می گفت: برهی من هر وقت دروغ میگی از چشمات می فهمم..

ـسرمو انداختم پایین.......

ـخشکل من.........دوستت دارم و تا آخر هم دوستت خواهم داشت...........

خودت خواستی بره باشی........................


شادزی....

زندگی در شهر مترسکها آسان نیست .

چشمها را می بندم و از پس پنجره کهنه دل تو را نگها می کنم!!!


شادزی...........