من برای بودن و چگونه بودن راهی خواهم پیمود .
من برگ خواهم شد و از درخت گذشته خواهم رست .
من آنروز که زرد هستم دنیا را زرد و روز قرمزی ام ؛ خونی خواهم بود در کالبد سرد طبیعت .
من خواهم افتاد و باد راهنمایم است .
من نه اراده ای خواهم داشت و نه توانی ؛
من خواهم رفت به هر سو که باد مرا خواهان بردن باشد .
و این روز ها چه دل انگیز می وزد .
من در دست بادم . اگر مرا می خواهی باد را فرا بخوان .
من خود را به او سپرده ام که استاد این را امر کرده است .
من در خلصه ای کوهها را می پیمایم ودر دره ها اسکان خواهم یافت .
من قله های برفی را نارنج باران می کنم .
من را چون قاصدکی از خود راندی ولی من باز خواهم گشت . چون راه بازگشت را باد می داند .
من تو را دوست می داشتم و هیچ ترسی نبود از خواست ذوب شدن در وجودت !
باد امروز مرا به مطرب خانه ای آورد .
و امروز تو را اینجا یافتم در میان صدای سازهایی که تو را ذکر می گفتند .
ماهها قبل گفته بودم که تو را گم کرده ام و تو دیگر با من حرف نمی زنی ؛ ولی امروز تو را در این میان باز یافتم .
تو مرا از خود راندی که من همراه باد بر این روزگار تورقی کنم .
ولی من باد را هم گم کردن و به ناچار ساکن زمین شدم .
و ستارگان بودند که مرا آموختند که به آسمان نگاه کنم و مرا از زمین بلند کردند و من دوباره سوار بر باد شدم .
من چیزهای زیادی از دوریت آموختم .
نفی وحدت و حضور در میان کثرت .
و تو به من قلبی دادی تا در آن هم تو و هم مهر ستارگان را جای دهم . ومن چه خوش اقبالم .
حال من برگی در آغوش بادم .
و هر روز در جایی خواهم بود ؛ که باید بود .
بی ارده و مطیع باد ؛ همراه با دلی مالامال از مهر ستارگان .
در زیر چتر نگاه تو .
*و باید اعتراف کنم من هم گاهی به آسمان نگاه می کنم .
دزدانه
به ستارگان ؛ نه همه آنها
به آنهایی که به چشمان تو شبیه ترند .*
و این است دلیل بودن ستارگان برای من
۱۷ آبان -۱۳ رمضان - ۵:۰۵
گروه موسیقی دانشگاه شریف