نمی دانم دیشب چه اتفاقی افتاد

یک گپ دوستانه که خیلی خوب شروع شد . خوب ادامه داشت ولی خوب تمام نشد .

ومن نمی دانم چرا اینگونه تمام شد .

شادزی از من سوال کرد . ومن از خودم برایش گفتم

او هم از خودش برایم گفت او حرف های دلش را می زد و من با گوش جان می شنیدم .

ولی ناگهان حال شادزی عوض شد . تا آن حد خود را دختر بد خطاب کرد .

کاش می دانستم چه چیز خاطر عزیزم را پریشان کرد .

ای کاش می دانستم .....

 

وقتی کبوتران پرواز را آغاز می کنند

نسیم بالهاشان من را به رویا فرو می برد

رویاییاز بودن برای حیاتی دیگر

حال آنها در آسمان چرخ میزنند

پس رویای من رسیدن به فعل خواستن است .

اینجاست که خدا هم می خندد

و رویای من دست یافتنی تر می شود.....

اشوب

اگر من به جای تو بودم دریا و جزر و مدش را نفرین نمی کردم

کشتی سلامت است و ناخدا توانا

این توئی که در دلت اشوب است........


شادزی

امتحان

امروز دیوانه ۲ تا امتحان داره.الان یکیشو داده و عصر یکی دیگه.

امتحان چیز خوبی است و خیلی به درد می خوره اما همیشه نمره دادن سخته.

البته من کلی گفتم.امتحان دادن تو دانشگاه که خسلی سخته .

راستش این همه مقدمه چینی واسه این بود که یک اعترافی بکنم:

من این ترم اصلا حوصله درس خوندن نداشتم و تقلب کردم....................

و از شانس بد تقلب را گرفتن و من این ترم اخری از امتحان محروم شدم.

خیلی اون لحظه واسم سخت بود . دنیا جلوی چشمم سیاه شد.

قیافهی کسی که ازم تقلب گرفت( که به نظرم منفورترین قیافه اومد)قیافهی

یکی از دوستام که با نگرانی نگاهم می کرد.........چه سخت بود اون لحظه

همه چیز سخت بود....حتی راه رفتن.


راستش از نظر خودم حق داشتم که تقلب کنم وقتی نتونستم درس بخونم.

خیلی دوست دارم نظر شما رو بدونم ...........


به امید اینکه در همه امتحانات زندگی بدون تقلب قبول بسیم.........

شادزی

امید

THE FOUR CANDELS:

THE FOUR CANDELS BURN SLOWLY.

THE AMBIANCE WAS SO SOFT YOU COULD HEAR THEM TALKING.

THE FIRST ONE SAID: " I AM PEACE!
how ever,nobody can keep me lit,i belive i will go out."

(its flame rapidly diminishes and goes out completely)

THE SECOND ONE SAY: " I AM FAITH!

most of all, i am no longer indispensalde,
so it doesnt make any sens that i stay lit any longer"

(when it finished talking,a breeze softy blew on,it putting it out)

SADLY,THE THIRD CANDEL SPOKE IN ITS TURN: " I AM LOVE!

i havent got the strength to stay lit,
people put me aside and dont understand my importance .they even
forget to love those who are nearest to them.

(and waiting no longer it goes out.)

SUDDENLY......

A CHILD ENTERS THE ROOM AND SEES THREE CANDELS NOT BURNING.

"WHY ARE YOU NOT BURNING? YOU ARE SUPPOSED TO STAY LIT TILL THE END"

(saying this ,the child beegins to cry)

THEN THE FOURTH CANDEL SAID:

DONT BE AFRAID,WHILE I AM STILL BURNINGS WE CAN RE_LIGHT THE

OTHERS CANDELS. "I AM HOPE "

with shining eyes ,the child took the candel of hope and lit
the others candels .

THE FLAME OF HOPE SHOULD NEVER GO OUT FROM YOUR LIFE.....

AND THAT EACH OF US CAN MAINTAIN HOPE,FAITH ,PEACE AND LOVE!!!

HAVE A NICE DAY...........

شادزئ

خانمی امشب نبودی و تنهایی بسیار آزارم داد
امشب نبودی ودر تنهایی هام گریه کردم
کاری که برای من خرق عادت محسوب می شود
امشب نبودی وشب سختی را تنهایی صبح کردم
ولی حالا راحت تر می تونم اعتراف کنم که در قلبه منی
راحتر می تونم بگم بهت عادت کردم راحت تر می تونم بگم بهت محتاجم

when you want to bilive some one
you must look in your hurt and
 serch to find someting difrent happend in your hurt
whem your hurt was tumping in difrent way 
you can say
I LOVE YOU

so close no mater how far

could'nt be much more from the heart

forever trusting who we are

and nothing else maters