می شد از بودن تو عالمی ترانه ساخت کهنه ها رو تازه کرد از تو یک بهانه ساخت با تو می شد که صدام همه جا رو پر کنه تا قیامت اسم ما قصه ها رو پر کنه اما خیلی دیر دونستم تو فقط عروسکی کور و کر بازیچه باد مثل یک بادبادکی دل سپردن به عروسک منو گم کرد تو خودم تو رو خیلی دیر شناختم وقتی که تموم شدم نه یه دست رفیق دستام نه شریک غم بودی واسه حس کردن دردام خیلی خیلی کم بودی توی شهر بی کسیهام تو رو از دور می دیدم با رسیدن به تو افسوس به تباهی رسیدم شهر بی عابر و خالی شهر تنهایی من بود لحظه شناختن تو لحظه تموم شدن بود مگه میشه از عروسک شعر عاشقونه ساخت عاشق چیزی که نیست شد روی دریا خونه ساخت.................... شادزی........
نظرات 1 + ارسال نظر
مرد تنها(نگاه) دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 15:38 http://shouka.blogsky.com

به یاد ستار دههء ۵۰!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد