باران

امشب بالاخره بارون آمد .
و من کلی زیر بارون قدم زدم . آرامش عجیبی به آدم می ده .
امشب دو تا زوج را در حال قدم زدن دیدن و دختری روی بالکن .
خوبه که تنها نبودم .

امشب بارون آمد و من باز گریه نکردم .
بغض تمام گلویم را گرفت ولی باز گریه نکردم .

ولی بارون آمد
نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:02 http://bedoneemzaa.blogsky.com

بارون اگه بباره
چتری میشم دوباره
چتری روی گلها و
گلهای آفتابگردون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد