این بیمارستان : خیلی باحال است .
من همیشه از بیمارستانها متنفرم . چون بوی مریضی می ده وقتی واردشون می شی احساس می کنی میکروبها و ویروسها از همه طرف دورت را احاطه کردند .
و در اون فضا اصلا نمی شه نفس کشید .
ولی اینجا اصلا اینطوری نیست . من دیشب را روی زمین کف اطاق خوابیدم . روی سنگهای کف بیمارستان .
سرد بود سرد ؛ مثل سنگ مردشور خونه .
هر مریضی می تونه یک همراه داشته باشه ولی ما تا ساعت ۱۲ ؛ ۸ نفر بودیم . و تا صبح ۳ نفر و جالب تر اینکه همراه باید در بخش زنان ؛ مرد نباشه
خوب شاید ما مرد نیستیم .
و همه خدمه اینجا مهربونند و خوش اخلاق .
ولی اینجا بیمارستان است نه هتل ؛ هر چقدر هم بهشت باشه .
اینجا بیمارستان است و یعنی غم .
دیروز عزیز ترین کسم ؛ برام نوشته بود
دوست دارم .
و خودش هم نمی دونه که در این شرایط سخت چقدر بهش احتیاج دارم و منو با این همراهی هاش ؛ سر پا نگه می داره .
ولی یک دوست که خیلی برام قابل احترامه دیروز بهم گفت :
ازت می ترسم .
اینکه احساسشو به من گفت خیلی ممنون
ولی چرا ؟
و از وبلاگ
علی:
انسان مانند رودخانه است
هر چقدر عمیق تر باشد
آرامتر است.
< مونتسکیو >
سلام دیوونه !!!:)) ببخشید...اسم دیگه !؛) منم از بوی بیمارستان حالم به هم میخوره
سلام دیوونه جان :)
نمی دونم همراه کدوم مریضی ؟ امیدوارم زودتر حال مریضتون خوب بشه ..منم مثل هاله اسم بیمارستانو که می شنوم حالم بد می شه ..تو خود بیمارستا ن که اضطراب عجیبی می گیرم .. حتی از صدای آمبولانس ..ولی خوب بیمارستان حال بیشتر مردم رو خوب می کنه و در بعضی وقتها ناگزیر به رفتن بهشیم !
دوست ندارم کسی رو بازی بدم وقتی خودم فقط یه مهره ام...
قوی باش و قوی بمون چون خیلیا بهت احتیاج دارن. مخصوصا من. حالام که داره زمان رفتنم نزدیک میشه دلشوره هام بیشتر و بیشتر میشه. برای تو برای دوستم وبرای دوست دوستم که تو بیمارستانه. مواظب خودتون باشین شما دوتا و بیشتر از اون مواظب دوست بستریمون باشین.
ممنون به من سر زدی. از انسان مانند رودخانه است بی نهایت خوشم اومد.