و اما بعد

من بر گشتم .
یک قرنطینه یک هفته ای برای تحمل مدتها دوری .
ولی برای این منظور فایده ای نداشت . چون دلتنگی زود راه خودشو پیدا می کنه . و توی دل آدم لونه .

 من با اتفاقات راحت کنار می یام و با توجه به اینکه از رفتنش هیچ کس بیشتر از من خوشحال نیست .
ما خداحافظی خیلی ساده ای داشتیم قابل توجه اونهایی که آرزو کرده بودند برام خیلی سخت نباشه .
حتی معمولی تر از شبهایی که اون مرا می رساند به خانه و جدایی از هم که زمان زیادی می برد .

 یک هفته مثل تمام این سالها کنار هم بودیم .
و سکوت هم مهمانمان بود
ولی هیچ چیز بهتر از با هم بودن نمی شه ؛ در کنار هم بودن .

او می رود ولی و من خوشحالم .
او می رود ولی ...
نظرات 9 + ارسال نظر
انیتا یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:48 http://paradox.blogsky.com

سلام خوشحالم که برگشتی و ...
خداحافظی هرشکلش یه جورایی یه نوع حس غریبیه!!!
ولی ادم هیچوقت نمی دونه که ایا باز تو این دنیای بزرگ و در عین حال کوچیک باز به اونی که بهش گفت خداحافظ بر می خوره یا نه!!!! اما جالبتر از اون اینه که حتا اگه بهش بربخوره ممکنه نه اون دیگه اونی باشه که تو بهش گفتی خداحافظ و نه تو دیگه اونی باشی که برات اون لحظه ی خداحافظی با اون ادمه یه جورایی بوده!!!
این زمان هم عجب موجود غریبیه... خوب بلده ادمو به بازی بگیره ها!!!!
...و...با هم بودن اگه در مسالمت و درک تفاوتای هم باشه خیلی خوبه!!!!!!!!!
..و اما حالا فضولی من؟!؟ کی رفت؟ کجا رفت؟ چرا رفت؟!؟! و چرا میذاری بره؟!؟
:) :)

یگانه یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:16 http://yekiyedoone.blogsky.com

خوش به حالت که انقدر آسون به جدایی تن دادی...ای کاش یه سر سوزن فقط یه کم مثل تو بودم و احساس تو رو داشتم....
هر چند فکر می کنم(فقط حدس میزنم) داری تظاهر می کنی...
به هر حال پایدار باشی و همیشه سربلند...

ساغر یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:44 http://ensan.blogsky.com

رسیدن به خیر...دل تنگی راه خودش رو پیدا می کنه.بله ولی اگر یک کم صبرکنی از همون راه برمی گرده.

[ بدون نام ] یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:45

جاش خالی .

مهناز یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 15:34 http://refigh-fabric.blogsky.com

قبلاْ هم بهت گفتم... همین که خوشی اون برات مهمه تحمل همه چیزو آسون میکنه...

[ بدون نام ] یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 15:56 http://bedoneemzaa.blogsky.com

او می رود ولی هیچ وقت نمی شه خاطرات رو فراموش کرد.توی زندگی زخمهایی هست که شاید یه موسیقی یا یه شعر یا یه تصویر کوتاه اونو به یادت بیاره .خوشحالی ولی ...

[ بدون نام ] یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 16:28 http://bedoneemzaa.blogsky.com

او می رود ولی کی اشکاتو پاک می کنه شبا که غصه داری ..
برگ ریزونهای پاییز کی چشم برات نشسته
از جلو پات جمع می کنه برگهای زرد و خسته
کی منتظر می مونه حتی شبهای یلدا
خنده بیاد رو لبهات شب برسه به فردا
کی از سرود بارون غصه برات می سازه
از عاشقی می خونه وقتی که راه درازه
............

نخورده مست یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 21:57 http://www.saye-roshan.blogspot.com

وقت خداحافظی؛ توی تاکسی بازم اون حس غریبو داشتم دیوونه من؛
یک هفته سکوت و سکوت .
چقدر سخته یه سال دوری از شماها و بیشتر از همه دوری از تو.
مواظب پیامبرمون باش که این روزا غمش بلند آوازه شده و بارون رو هم خیلی مراقب باش عزیز من؛ بارون من حالا تنها ترینه.
یادت باشه حق نداری از خودت ضعف نشون بدی داداشی؛ اینو خوب به خاطر بسپار.

نخورده مست

بهار دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:17 http://baharkhanom.blogsky.com

اولین باره که اومدم اینجا باید وبلاگت را سر فرصت بخونم تا ببینم جریان چیه. ممنون که بهم سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد