سیاه تر از تاریکی

دوشنبه سحر گاه که اندوهگین می خوابیدم .
 هرگز باور نداشتم که این روزم از بدترین روزهای عمرم خواهد بود .
روز بدی از لحاظ روحی نه اتفاقات فیزیکی که ممکن است در خانه یا بیرون از آن برایمان پیش آید.
 بد خوابیده بودم . به موقع بلند نشدم . وبه دانشگاه رفتم . اولین بار در طول این ۴ سال بود که رفتم و سر کلاس نرفتم .
تا خانه به بلند ترین نحوی که می شد نوار گوش دادم و با سرعت راندم تا خانه .
کسی خانه نبود و چه موهبتی چون من را در آن حال نبینند .
تمام مدت از زمان بیدار شدنم چیزی در سرم در حال خوردن مغزم بود.
افکار پراکنده که گاه بی گاه به سراغم می آیند . همگی با هم حمله خود را آغاز کرده بودند . 
وچه لشکر کشی عظیمی ؛ که حتی سد ذوالقرنین هم نمی توانست جلوی این  سیل را بگیرد .
فکر کردم و فکر و یافتم اشتباه تمام دوران حیاتم را .
دو اشتباه 
دو دلیل بودنم تا امروز همان اشتباهات اصل زندگی ام بوده اند .
:دوست داشتن و فکر کردن
یافتم دو کاری که خوب بلد بودم و هستم امروز دست و پایم را بسته است و من نمی توانم خود را از این جهان جدا کنم .
ما رمضان نزدیک است ومن هر روز بی تفاوت تر می شوم .
بی تفاوت نصبت به همه چیز .
حال از بابت سالهای که گذشته است ناراحت نیستم .
چون کاری جر این دو بلد نبودم .
نگران آینده ام ؛ من که قدرت و جرات اتمام را ندارم . و ادامه با همان روش من را می ترساند .
ولی این هم حقیقتیست که من دیگر بدون دوست داشتن و فکر کردن نمی توانم ادامه دهم چون آنها در وجودم رخنه کرده اند و من به آنها عادت .
ولی با آنها هر روز در رنج و عذاب سپری می شود .
هیچ کس را هم برای این روز سرشار از درد نیافتم .

نامزدی برادرم بود که گذشت . و من به جای شادی و سر مستی مانند انسانها ؛ فقط فکر کردم .فکر!
نمی دانم روزهای آینده با خود روشنی به همراه دارن یا آنها هم سیاهی را با خود حمل می کنند .

اینجا هم سختم است بنویسم به یکی از آن دو دلیل چون نمی توانم ناراحت کردن عزیزانم را ببینم .
 همه چیز داره تبدیل به یک پارادکس می شه .
نظرات 25 + ارسال نظر
عمق جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 19:47 http://omgh.persianblog.com

روزهای آینده خوشی به همراه خواهند داشت...دوست جون

[ بدون نام ] جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 20:51 http://nana.blogsky.com

این دیونگی یه موجه که همه رو در بر میگیره.
ناراحت نباش.
گرچه سخته.

شین جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 21:44 http://forough.blogsky.com

سلام
من نمی‌خوام امید بدم! آخه عجیب با خیلی از نوشته‌هات احساس نزدیکی می کنم، مخصوصا این یکی!
امان از عادت به دوست داشتن و فکر کردن
و البته عشق ورزیدنی که معمولا یه‌طرفه‌س ...
بگذریم ...

بهتره ندونی کیم... جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 23:51

وقتی که هیچ کس منتظر یه ضربه نیست بهترین زمان برای وارد کردن یه ضربس. در اوج دوست داشته شدن باید صحنه رو ترک کرد......نگرانی بی فایدس اگه جرات داری همه چیز رو ترک کن.

مریم شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:47 http://jelveyedeldaar.blogsky.com

سلام . خوبین؟
امیدوارم که خوب باشین و سعی کنین که خوب باشین!
حس بدیه ... خیلی تلخه .. خیلی سخته ....
نمیشه به کسی بگی چیه .. اصلا گفتنش فایده داره ؟!
حس عجیبیه ...... انگار نفس نکشیدن .....
یه ذره صبر ! یه ذره ! فقط یه ذره !یه ذره یه ذره !
صبر کن ! آروم باش ! بگذار روال عادی زندگی یه مدتی طی بشه ... قدرتت رو جمع کن .. فکرت رو متمرکز کن ! تصمیم بگیر ! درست ! طبق قوانینی که یاد گرفتی و به صحتشون اطمینان داری! باید تغییر ایجاد کنی ولی کم کم ... آروم آروم ... تغییر مثبت !
هدایای خوب خدا منتظرت هستند !
درست میشه .. همه چیز درست میشه ! مطمئن باش !
باید سعی کنیم !
برای من هم دعا کن !
موفق باشین!

انیتا شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:34 http://paradox.blogsky.com

اِاِ... یعنی همه چیز داره تبدیل می شن به من ؟!؟!؟ وای... چه شود؟!!!!!!!
خب شاید نامزدی برادرت از دید تو شادی نداشته... اینکه چیز غریبی نیست... ولی از طرف من بهش بتبریک!!! :)
...........
دوست داشتن حتا اگه برای هیچ چیز و هیچ کس خاصی هم نباشه ... اصل جدایی ناپذیر زیستنه... مگه می خوای روبات باشی؟!؟
و فکر کردن... خوراک منه!!!!!!!!!!
this is not what i can go without
ولی خودمونیم اگه فکر کردن نبود اون وقت بخش تفکر مغزمون واسه چی بود؟!؟؟
::::::::::::::::::::::
و اما ماه رمضان!!! من رسمن از همین جا تسلیت و همدردی خود را با شمایان که در ان کوی و برزن غریب زندگی می گذرانید اعلام می فرمایم زیرا که از قبل از بدو ماه رمضان زندگی تلخ به کام خشک و تشنه و محروم از غذاتان چندین برابر تلخ می گردد و همه چیز بستگی تام پیدا می کند به پدیدار شدن ان ماه پر از کرشمه و چشمان پر کرشمه تر اصحاب عمامه که پدیدار شدن ان را رویت نمایند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خودمونیم ماه رمضان، ماه عذاب بود وقتی ایران بودم!!!!

ثمین شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:43 http://saminsweety.blogsky.com

اپیدمی عجیبی همه دارند می فهمن که دوست داشتن زندگی آدم رو تباه می کنه و فکر کردن تنها رنج آدم رو زیاد می کنه .

من هم به این نتیجه رسیدم اما ترجیح می دهم سختتر زندگی کنم اما موهبت های خوب خدا ( عشق و عقل ) را از دست ندم

باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود

مینا آلبالو شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 13:26 http://mina-albalooo.blogsky.com/

سلام...
کامنت هات غرق خوشی اند و پست هات غرق غم.
دارم کم کم دیوانگی ات رو باور می کنم...(:
من بر عکس بعضی ها همیشه منتظر ماه رمضان هستم.
امیدوارم لااقل این ماه واسه ت خوشی بیاره.

صبا شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 14:15 http://antimemory.blogsky.com

سلام
واقعا حس بدیه!!!

ناتوردشت شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 14:16 http://natoor-e-dasht.blogsky.com

واااااااای دیوونه ی عزیز دوس داشتنی...چه احمقی بودم که نفهمیدم خودت بیشتر از همه به حرف زدن احتیاج داری...انقدر کامنتایی که میذاری دلمو گرم میکنه که اصلا حالیم نشده بود چقدر این روزا خودت گرفته ای!...چرا فکر میکنی باید این دو کاری رو که از همه چی با ارزش ترن کنار بذاری..دوست داشتن و فکر کردن جزئی از زندگیته و درد کشیدن هم جزئی از اونا...درد کشیدن که بد نیست،عاشق بودن که بد نیست،فکر کردن که بد نیست...آدمیزاد به همین چند تا چیزه که دلش خوشه و واسه خودش شده آدمیزاد!
تو هم آدم باش اما عاقل نشو همینطوری که هستی بمون...
و اما ماه رمضان!!!
که واقعا واقعا ماه فکر کردنه و دوست داشتن...تورو خدا توهمین ماه سعی کن دوباره بتونی خودت بشی...دوباره فکر کنی...بازم دوست داشته باشی...من خودم قول میدم حواسم به همه جا و همه چی باشه....ناسلامتی ما این کاره ایم هااااا!!!
تو رو خدا زود خوب شو دیوونه جون...باهام حرف بزن باشه؟

[ بدون نام ] شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 16:55 http://bedoneemzaa.blogsky.com

هر چه را که به تمامی جسته باشی / به دست می اوری
فکرها که متمرکز شوند / به چیزها تبدیل می شوند .
همانطور که رود دریا را پیدا می کند /
روح های تشنه نیز پرستشگاه الهی را می یابند .
اما تشنگی ات باید شدید باشد /
تلاشت باید نستوه باشد /
انتظارت باید بی منتها باشد / و با تمام وجود بخواهی .
و همه این تشنگی ها / کارها / انتظارها / و خواستنها
در یک کلمه کوچک می گنجند.
و ان کلمه نیایش است .اما نیایش کاری نیست که انجامش بدهی / نیایش یک عمل نیست . نیایش چیزی است که در ان واقع می شوی
نیایش یک حس است / روح است / تسلیم خویشتن است / بدون هیچ کلمه و تقاضایی/ خودت را به دست ناشناخته بسپار /
و هر چه را که پیش می اید بپذیر /
خدا هر طور که می سازدت - همان طور باش . و اگر می شکندت /شکستن را استقبال کن.(اوشو)
منم همه این حرفها که اوشو گفته رو قبول دارم . فقط دلم می خواد توی این ماه شروع کنم به عمل .

مریم شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 17:19 http://3pehr.blogsky.com

گاهی اوقات که آدم فکر میکنه همه چیز روبراهه یه اتفاقی پیش میاد که...
گاهی اوقات بهتره همه چیز رو دست خودش بسپری تا آب ها از آسیاب بیفته.

نیلوفر آبی شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 21:30 http://Parinaaz.blogsky.com

کاملاً درکت میکنم که چی میگی‌؟:(
امیدوارم از این حس و حالی که داری هر چه زودتر بیرون بیایی ... هیچ چیز مثل دوست داشتن دست و پا گیر نیست یه موقع هایی واقعاً‌عذاب آور میشه...
راستی اگرچه که ما از اینکه ببینیم ناراحتی ٫ ناراحت میشیم ولی حتماً‌بنویس !
منتظریم! :)

بهار یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 00:48 http://khaatoon.b;ogsky.com

علی یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:40 http://alitel.blogsky.com

سلام.وبلاگ جاابی داری.به منم سر بزن.تابعد...

قشقرق یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:47 http://arminy.blogsky.com

سلام این فکر خیلی چیز جالبیه چون کارش فکر کردنه پس تو خواب و بیداری میچرخه ولی دوست داشتن هم من دارم یاد میگیرم کنترلش کنم چون خیلی احساساتیم ولی نمیتونم راجع بهشون حرف بزنم پیش من بیا

ناتاناییل(حسنا) یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 16:21 http://6200.persianbelog.com

سلام. نخورده مست بهم اجازه داد وبلاگش رو بخونم. میتونم مال تو رو هم بخونم...و.البته حق هر کسیه اگر بخواد حریم خصوصیش رو حفظ کنه....

سپیده یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 17:59 http://toomaar.persianblog.com

نامزدی برادرت رو تبریک می گم
و اینکه
همیشه دوست بدار تا دوستاشتنی باشی

موفق باشی

فائزه یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 19:33

بارون گرفته.

سکوت سرد یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 20:28 http://sokootesard.persianblog.com

بگذر از موج سکوت در شط امواج حادثه....زندگی دو روز بیش نیست...یک روز زیستن...یک روز رفتن....ترا می خوانم با نگاهه مشتاق خورشیدی گرم.... ترا میسرایم تا که تاراج کنم خرمن کوهوار غصه را....پایدار باشی دوست عزیز...

بهار یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 23:02 http://khaatoon.blogsky.com

مطمئن باش سیاه نیست.من ایمان دارم.

www.yasesefid.blogsky.com دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 00:00 http://www.yasesefid.blogsky.com

سلام.یاس سفیدم.خوشبختم.
دیوونگی هم عالمی داره میونم.

حامد دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:18 http://write-off.blogsky.com

این همه تشویش برای چی؟ مگه ما چقدر زندگی میکنیم
باید دلو به در یا زد بیخیال از گذشته و امیدوار به آینده چون نور هست

ناتوردشت دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:39 http://natoor-e-dasht.blogsky.com

:(

لعیا دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 13:04 http://laaya.persianblog.com

نترس.فقط زیاد فکر نکن.به حال خوش باش و آینده را خودت بساز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد