چه چیز بهتر از نوشتن در تاریکی شب و در این سرمای خیابان ؛ حال که معنی اصلی تاریکی و تیرگی را فهمیده ام .
امشب هم شبی است مانند شبهای دیگر ولی می گویند: امشب خاص است .
مخصوصیت معنی ؛ فرای بودن و فهمیدن و فهماندن و فارغ از تکاپوهای روزمره و نیاز های شبانه .
متفاوت از برای ساختن و مانند تمام دستورات : تسلیم بودن .
وای ! تسلیم بودن از برای عشق چه لذتی دارد .
دوست داشتن از روی اینکه می توان نوشت و خواست و پرداخت .
وقتی محو یک عنصر بزرگ شوی بعد اراده را از دست می دهی و مطیع خواهی شد .
و آنگاه جوانه های عشق شکوفه می کنند .
امشب هم از برای یاد کردنت است با هزار نام که هر کدام برای بر پایی عشقی عظیم کافی است و حال تو دارای هزاران نامی و این نامها تنها اسمییت نیستند بلکه تو ؛ آنهایی
یک کامل از همه چیز برای دوست داشتن .
و عشق تو را داشتن حس خوبی را دارد .
امشب تو را به هزارنام خواهم خواند و کتاب را بر سر نهاده و ....
ولی دیشب او
گریه کرد تو تنها کسی بودی که اشکهایش را دیدی .
عشقم به تو را کتمان نتوان کرد . ولی جواب سوال و مشکلش را می خواهم .
دوست داشتن را تو پیشه ام قرار دادی و کمک لازمی هر علاقه ایست .
دیشب ناتوان بودم و تهی و تنها حسرتی مانند از بی ظرفییتی انسان و اشکهایش آمد .
و می دانی چشیدن درد یک دوست ؛ چه سخت است پس امشب به من بگو چه باید بکنم .
برای اثبات وجودت به عالمیان .
هم من و هم او بودنت را ملموس تر از خودمان درک کرده ایم .
پس این روز ها چرا آشفتگی باید مهمانش باشد .
به ظرفییت می سنجی یا به شرایط این آزمون سخت را ؟
می دانی که دوست داشتن من قطره است و بعد دریا و حد واسطی ندارد .
و وقتی دریا شد دنیایم دوست می شود .
و این روزها هیچ کدام به خانه ای نرسیده و به سنگی ایمن تکیه نکرده اند .
و تو بهتر از هر کس معنی دوست داشتن های من را می دانی .
پس جواب سوالم و راه حل مشکلش را بده ...
چون او دیشب
گریه کرد .
نیمه شب ۲۱ رمضان
سلام
مهربونه...خیلی.عمیق باش و اعتماد کن.منم اعتماد کردم و گریه کردم.تا تونستم وحالا حس میکنم خیلی بهش نزدیکم.در به روم باز شده اگه فقط بتونم..اگه اون بخواد.یا حق
خيلی قشنگ و با احساس بود مثل هميشه :)
:) سلام...خیلی قشنگ بود..خیلی ..دوستش داشتم :)
سلام .... اقا با حال بود حالیشو بردیم ....
تا اخر عمر بدبختتیم ...
ارادتمند .... فروگذار
لمس میکنی و مینویسی . برای همینه که به دل میشینه!
تو این شبها برای من و انسان مه آلود(ensan.blogsky.com) دعا کنین
خوشحال می شم یه سرم به وبلاگ ما بزنی درباره طرحش هم نظر بدی
دیوونه ها که گریه نمیکنن ....
اونها هر چی دارن فقط و فقط توی دلشونه ...
حتی خود خودشون .
من تازه اومدم
نوشتهاتون میگه شما باید اقای دیوونه باشید .
(البته بایدی در کار نیست)
میخواستم بدونم شما واقعا دیوونه اید یا دوست دارید دیوونه باشید یا فقط همین طوری این اسمو انتخاب کردید؟
(در ضمن باید بگم قصد اذیت یا ناراحت کردن شما رو ندارما چون به منم میگن دیوونه وهیچ لقبی به این اندازه خوشحالم نمی کنه. چون متفاوت بودنت رو نشون میده)
امید وارم یک دیوونه ی واقعی باشی
مطالبت عالی بود ...همه رو خوندم و به انتخابت برای نامه هلیا افرین میگم
تویه دیونه ی نویسنده ای.
سلام
دیوونهگی تو شب بیست و یک رمضون هم عالمی داره، نه؟
راستی، یه دوست برا وبلاگات پیدا کردم که خیلی عزیز ِ!
قدرش رو هر دو باید بدونیم.
همونی که به خاطر «هلیا» بهات تبریک گفته ...
کاش یه روز صبح بلند میشدی و میدیدی همه چیز یه خوابه. کاش به جای هر شب گریه کردن جرآت خلاص شدن رو داشتی. کاش این همه ادم نازنین رو که برات نگرانن اذیت نمیکردی.خدایا این نامردیه نامردیه. به خودت قسم نا مردیه......
آخ دیوونه جون...با همین دیوونه بازیا و دیوونه نگاریاته که کلی کیف میکنم!
می داند،
نمی فهمیم.
می گوید،
نمی شنویم.
خیلی تاثیر گذار بود..........
امشب من و دوستم سر افطار برای شما هم دعا کردیم...ضمنا گفتم من می گم خدا برای همه خیر بیاره اما دوست جون معتقد بود بهتره اسم ها رو به زبون بیاریم...پس اسم شما رو هم به زبون اوردیم...