امید

THE FOUR CANDELS:

THE FOUR CANDELS BURN SLOWLY.

THE AMBIANCE WAS SO SOFT YOU COULD HEAR THEM TALKING.

THE FIRST ONE SAID: " I AM PEACE!
how ever,nobody can keep me lit,i belive i will go out."

(its flame rapidly diminishes and goes out completely)

THE SECOND ONE SAY: " I AM FAITH!

most of all, i am no longer indispensalde,
so it doesnt make any sens that i stay lit any longer"

(when it finished talking,a breeze softy blew on,it putting it out)

SADLY,THE THIRD CANDEL SPOKE IN ITS TURN: " I AM LOVE!

i havent got the strength to stay lit,
people put me aside and dont understand my importance .they even
forget to love those who are nearest to them.

(and waiting no longer it goes out.)

SUDDENLY......

A CHILD ENTERS THE ROOM AND SEES THREE CANDELS NOT BURNING.

"WHY ARE YOU NOT BURNING? YOU ARE SUPPOSED TO STAY LIT TILL THE END"

(saying this ,the child beegins to cry)

THEN THE FOURTH CANDEL SAID:

DONT BE AFRAID,WHILE I AM STILL BURNINGS WE CAN RE_LIGHT THE

OTHERS CANDELS. "I AM HOPE "

with shining eyes ,the child took the candel of hope and lit
the others candels .

THE FLAME OF HOPE SHOULD NEVER GO OUT FROM YOUR LIFE.....

AND THAT EACH OF US CAN MAINTAIN HOPE,FAITH ,PEACE AND LOVE!!!

HAVE A NICE DAY...........

شادزئ

خانمی امشب نبودی و تنهایی بسیار آزارم داد
امشب نبودی ودر تنهایی هام گریه کردم
کاری که برای من خرق عادت محسوب می شود
امشب نبودی وشب سختی را تنهایی صبح کردم
ولی حالا راحت تر می تونم اعتراف کنم که در قلبه منی
راحتر می تونم بگم بهت عادت کردم راحت تر می تونم بگم بهت محتاجم

when you want to bilive some one
you must look in your hurt and
 serch to find someting difrent happend in your hurt
whem your hurt was tumping in difrent way 
you can say
I LOVE YOU

so close no mater how far

could'nt be much more from the heart

forever trusting who we are

and nothing else maters

جدایی

دوستان عزیز لطفا برای نوشته ها پیام بگذارید
مخصوصا نظرتان را در مورد این عکس بدهید.
چه معنی و مفهومی را درک می کنید؟
               

غار تنهایی

چند شب پیش بود که در مورد علایق و خواسته هایت در زندگی حرف زدی .

در مورد نزدیکی هات ؛  در مورد علاقت به یکی شدن یکی ماندن و....

که همه از مهربانیت بود .

 ومن می خواستم تذکری  در مورد علاقه آدمها به تنهایی شان با خودشون خلوت کردن و ساعاتی را در تنهایی گذراندن بدهم که خودت در مورد غار تنهایی صحبت کردی .

و دیگر نیازی به تذکر من نبود .

همیشه از این می ترسیدم که واضحات را هم باید توضیح دهم .

ولی حالا میبینم که حتی احتیاجی به توضیح چیزای مهمتر هم نیست.

ولی یک مطلب در این مورد را خالی از لطف ندیدم .

 

(یادش بخیر چند وقت پیش پیامبر خودم این جملات را برابم نوشت برای تمیز سره از ناسره )

پیامبر:
شما با هم زاده شده اید و باید پیوسته با هم باشید .

باهم باشید تا آن هنگام که مرگ بالهای عمرتان را برکند .

حتی در خاطره خاموش خداوند  نیزبا هم باشید .

اما ؛ بگذارید با هم بودنتان را فضایی در میان باشد ؛

وبگذارید که بادهای آسمان بین شما در رقص و پایکوبی باشند .

 

یکدیگر را دوست بدارید اما ؛ از عشق زنجیر مسازید :

بگذارید عسق همچون دریایی مواج میان ساحلهای جانتان در تموج واهتزاز باشد .

جامهای یکدیگر را پر کنید ولی از یک جام منوشید .

از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما هر دو از یک قرص نان تناول مکنید .

به شادمانی با هم برقصید و آواز بخوانید اما بگذارید هر یک برای خود تنها باشد .

همچون سیمهای عود که هر یک در مقام خود تنهاست ؛ اما همه باهم به یک آهنگ مترنمند.

 

دلهاتان را به هم بسپارید اما به اسارت یکدیگر ندهید .

زیرا تنها دست زندگی است که میتواند دلهای شما را در خود نگه دارد .

در کنار هم بایستید ؛ اما نه بسیار نزدیک :

از آنکه ستونهای معبد به جدایی بار بهتر کشند ؛

وبلوط و سرو در سایه هم به کمال رویش نرسند.

 

مرد و زن چون یک شوند آن یک تویی

چونکه یک ها محو شد آنک تویی

 

تولد

همیشه وقتی یک کسی متولد می شه . همه با خوشحالی به هم خبر می دهند . تولد از آن اتفاقاتی در زندگی آدم است . که خیلی مهمه چون شروع یک تغییر و تغییر چه کوچک باشه چه بزرگ اتفاق مهمی در زندگی هر کسی محسوب می شه . انسانها اصولا عادت به تغییر ندارند . و این خیلی بد است .

هفته قبل که قشم بودم . این شانس را داشتم که شبی به محلی برم . که لاک پشتها سر از تخم در می آوردند و با تلاشی قابل ستایش خود را از زیر شنها بیرون می اوردند. و به سمت دریا حرکت می کردند.  تا با تغییری جدید زندگی تازه ای را اغاز کنند .

و مهمترین نکته این میل و عشق به زندگی در آنها بود . یک انفجار عظیم انرژی برای وارد شدن در یک راه جدید و دسته پنجه نرم کردن با مشکلات پیش رو .

 

و مهم ترین همراه هر تولدی مهری است که به همراه می آورد .

 مهری که در لاک پشت ها بود برای زندگی 

مهری که باعث می شه یک دختر تبدیل به شخصیتی به نام مادر بشه .

 محبتی که  خون مادررا به شیر تبدیل میکنه

 و مهری که بعد از یک تغییر تنها انرژی برای ادامه راه جدید است .

یاد بگیریم زندگی را با تغییر نو کنیم و هر تغییر را با محبتی که ایجاد میکنیم آبیاری کنیم .

 

تولد آغاز یک تغییر و هر تغییری یک تولد جدید