only an idiot and genius break man-laws,and they are the nearest to the heart of God

تنها دیوانه و نابغه است که قوانین بشری را را نقض می کند ؛ و اینان نزدیک ترین کسانند به قلب پروردگار .

(جبران خلیل جبران )

      -  ؟  -

کاش می شد ؟

چند بار در مورد محسنات دوری با هم حرف زدیم .
ولی دوست داشتم امشب در کنارت بودم .
دستاتو تو دستم می گرفتم و تو چشمات نگاه میکردم و ساعتها در آنها سیر می کردم .
و از اون مسافرت اون غمها  و آشوفتگی ها را  می زدودم و دیو انگی ها ی جدید و سر گشتگی برات سوغات می آوردم .
و دیگر نیازی به سوال کردن نبود برای فهمیدن راز دلت و غم درونش

امشب

امشب ازون شباست که من دوباره دیوونه شدم......

دیوونه جان نگران من نباش چیزیم نیست

یمی از بازدید منندگان عزیز پیشنهاد دادن که نظرات رو اینجا بنویسیم

بنابراین اومدم که بگم طوری نیست میگزره......

شادزی

در جواب آشوب

من با چیزی مشکل ندارم
بارها هم گفتم من در لحظه زندگی می کنم
تا آینده ای بهتر داشته باشم
پس ترسی از آینده ای که ممکنه اتفاق بیفته ندارم .
حتی اگر دوستش نداشته باشم
چه برسد به اینکه امروزم را بخاطر بخاطر اتفاقی که ممکن بیفته خراب کنم .

دل نگرانی هایم هم از دوست داشتن است وقتی کسی را دوست بداری برای هر لحظش نگران و نگرانتر می شوی

و من هنوز تورا نمی فهمم که چه شد

بخند خانمی بخند

نمی دانم دیشب چه اتفاقی افتاد

یک گپ دوستانه که خیلی خوب شروع شد . خوب ادامه داشت ولی خوب تمام نشد .

ومن نمی دانم چرا اینگونه تمام شد .

شادزی از من سوال کرد . ومن از خودم برایش گفتم

او هم از خودش برایم گفت او حرف های دلش را می زد و من با گوش جان می شنیدم .

ولی ناگهان حال شادزی عوض شد . تا آن حد خود را دختر بد خطاب کرد .

کاش می دانستم چه چیز خاطر عزیزم را پریشان کرد .

ای کاش می دانستم .....

 

وقتی کبوتران پرواز را آغاز می کنند

نسیم بالهاشان من را به رویا فرو می برد

رویاییاز بودن برای حیاتی دیگر

حال آنها در آسمان چرخ میزنند

پس رویای من رسیدن به فعل خواستن است .

اینجاست که خدا هم می خندد

و رویای من دست یافتنی تر می شود.....

اشوب

اگر من به جای تو بودم دریا و جزر و مدش را نفرین نمی کردم

کشتی سلامت است و ناخدا توانا

این توئی که در دلت اشوب است........


شادزی

امتحان

امروز دیوانه ۲ تا امتحان داره.الان یکیشو داده و عصر یکی دیگه.

امتحان چیز خوبی است و خیلی به درد می خوره اما همیشه نمره دادن سخته.

البته من کلی گفتم.امتحان دادن تو دانشگاه که خسلی سخته .

راستش این همه مقدمه چینی واسه این بود که یک اعترافی بکنم:

من این ترم اصلا حوصله درس خوندن نداشتم و تقلب کردم....................

و از شانس بد تقلب را گرفتن و من این ترم اخری از امتحان محروم شدم.

خیلی اون لحظه واسم سخت بود . دنیا جلوی چشمم سیاه شد.

قیافهی کسی که ازم تقلب گرفت( که به نظرم منفورترین قیافه اومد)قیافهی

یکی از دوستام که با نگرانی نگاهم می کرد.........چه سخت بود اون لحظه

همه چیز سخت بود....حتی راه رفتن.


راستش از نظر خودم حق داشتم که تقلب کنم وقتی نتونستم درس بخونم.

خیلی دوست دارم نظر شما رو بدونم ...........


به امید اینکه در همه امتحانات زندگی بدون تقلب قبول بسیم.........

شادزی